- توضیحات
- نوشته شده توسط soleymani
- دسته: الف: پیامبر اعظم و قرآن
- بازدید: 8160
الف) قرآن از دیدگاه پیامبر9
پیامبراکرم9 در احادیث متعددی به قرآن و مطالب مربوط به آن پرداختهاند، این احادیث در کتابهای حدیثی شیعه و اهل سنت از ایشان حکایت شده است.
احادیث مذکور فراوان است و ذکر همه آنها در یک مقاله نمیگنجد، ولی میتوان آنها را گلچین کرد و در موارد زیر دستهبندی نمود.
یک ـ اهمیت و صفات قرآن
1. فضیلت قرآن؛
فضیلت قرآن نسبت به سایر سخنان، همچون فضیلت خدا نسبت به سایر مردم است[1].
2. شفاعتگری قرآن؛
قرآن شفاعتکنندهای است که شفاعت آن پذیرفته میشود[2].
3. قرآن، راهنمای به بهترین راه است[3]؛
4. دانشمندان از قرآن سیر نمیشوند[4].
5. قرآن دارو(ی شفابخش) است[5].
دوم ـ راهکارهای بهرهوری از قرآن
1. هرکس قرآن را پیش رو (و راهنمای) خود قرار دهد به سوی بهشت سوق داده میشود، و هر کس آن را پشت سرنهد به سوی دوزخ رهسپار میشود[6].
2. هنگامی که بلاها و فتنهها همچون شب تاریک به شما روی آورد، به سوی قرآن بروید (تا نجات یابید) [7].
3. قرآن سفره الهی است هر چه میتوانید از این سفره (بهره ببرید و) آموزش ببینید[8].
4. وقتی شما قرآن قرائت میکنید، که شما را (از گناهان) منع کند، و هنگامی که منع نکند (در حقیقت) قرائت نکردهاید[9].
سوم ـ آموزش قرآن
1. بهترین شما کسی است که قرآن را فراگیرد و (به دیگران) بیاموزد[10].
2. (در رستاخیز) هنگامی که انیس و مصاحب قرآن وارد بهشت میشود، به او گفته میشود: بخوان و بالا برو، و او میخواند و بالا میرود، به هر آیهای، درجهای بالا میرود تا اینکه آخرین چیزی که از قرآن میداند میخواند[11].
3. هرکس برای دنیا و زیور آن، قرآن بیاموزد، خدا بهشت را بر او
حرام میکند[12].
4. هر کس به فردی قرآن بیاموزد مولای او میگردد[13].
چهارم ـ قرائت قرآن
1. هنگامی که یکی از شما دوست دارد با خدا سخن گوید، قرآن قرائت کند[14].
2. قرائت قرآن، تاوان گناهان و سپر آتش و مانع عذاب است[15].
3. صدای نیکو زینت قرآن است[16].
4. حکایت شده که پیامبر9 افرادی را به سوی یمن فرستاد و یکی از آنها را که کوچکتر بود امیر قرار داد، از پیامبر9 پرسیدند علت این کار چیست؟! حضرت از قرائت قرآن او یاد کردند![17]
پنجم ـ حفظ قرآن
1. خدای متعال، دلی را که ظرف قرآن است عذاب نمیکند[18].
2. حاملان قرآن عرفای اهل بهشت هستند[19].
3. حکایت شده که بعد از جنگ اُحد، هنگام دفن شهدا، پیامبر9 فرمودند افرادی از شهدا که قرآن بیشتری حفظ هستند آنها را مقدم بر دیگران دفن کنند[20].
ششم ـ شنیدن قرآن
1. هرکس مشتاق خداست، به کلام الهی گوش فرادهد[21].
2. هرکس به آیهای از قرآن گوش فرا دهد، از کوه طلا برایش بهتر است[22].
3. کسی که به قرآن گوش فرادهد، بلای آخـرت از او دفع میشود[23].
4. کسی که به آیهای از قرآن گوش فرا دهد، نیکی (حسنهای) چند برابر برایش ثبت میشود[24].
هفتم ـ ساحتهای قرآن (بطون)
ـ هیچ آیهای (از قرآن) نیست، مگر آنکه ظاهر و باطن دارد[25].
تذکر:
معنای بطن و شیوه تفسیر باطنی، در بخش روششناسی تفسیر پیامبر9 بیان میشود[26].
هشتم ـ تفسیر به رأی ممنوع
1. در حدیث صحیح امام رضا7 از پدرانش از پیامبر9 و او از خدای متعال نقل میکنند که فرمود: «هر کس قرآن را به رأی خود تفسیر کند ایمان به من ندارد.»[27]
2. هر کس در مورد قرآن بدون علم سخن گوید پس باید جایگاهی از آتش برایش فراهم شود[28].
تذکر:
توضیح بیشتر در این باره در بخش روششناسی تفسیر پیامبر9 بیان میشود.
نهم ـ اقسام آیات قرآن
1. قرآن بر پنج صورت است؛ حلال، حرام، محکم و متشابه و مثلها.
به حلالها عمل کنید، حرامها را رها کنید، به محکمات قرآن عمل
کنید، متشابهات را رها سازید (تا معنای آن روشن شود) و از مثلهای قرآن عبرت بگیرید[29].
2. با عظمتترین آیه قرآن، آیت الکرسی است.
عدالت آمیزترین آیه قرآن (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ ...)[30] است.
هراس انگیزترین آیه قرآن (فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ)[31] است.
امید انگیزترین آیه قرآن (قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَتَقْنَطُوا من رَحْمَةِاللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ)[32] است[33].
ب) روششناسی تفسیر پیامبر اعظم9
درآمد
پیامبر اكرم9 شخصیتی چند بعدی بود، عارف، متخلّق، سیاستمدار و رئیس حکومت، قانونگذار، حکیم و... از این رو در مورد قرآن به همه ابعاد آن توجه میکرد و همه بیانات ایشان در مورد قرآن (براساس آیه 44 سوره نحل) حجّت است و تفسیر صحیح و معتبر قرآن به شمار میآید.
میتوان گفت که پيامبر اسلام9 تقریباً به همه روشها و گرایشهای تفسیری اشاره کرده و از اكثر روشهای صحیح استفاده کرده است ولی «تفسیر به رأی» را ممنوع دانسته و از آن پرهیز کرده است.
واژگان
واژههاى اساسى در باب «روشهای تفسير قرآن»؛
1. روش
مقصود از «روش»، استفاده از ابزار يا منبع خاص در تفسير قرآن است كه معانى و مقصود آيه را روشن ساخته و نتايج مشخّصى را به دست مىدهد.
به عبارت ديگر چگونگى كشف و استخراج معانى و مقاصد آيات قرآن را، روش تفسير قرآن گويند.
2. تفسير
كشف و پرده بردارى از ابهامات كلمات و جملههاى قرآن و توضيح مقاصد و اهداف آنهاست. به عبارت ديگر مقصود از تفسير، تبيين مراد استعمالى آيات قرآن و آشكار كردن مراد جدّى آن براساس قواعد ادبيات عرب و اصول عقلايى محاوره است[34].
تاریخچه روششناسی تفسیر
اول ـ پيدايش و رشد
دانش تفسير، از صدر اسلام شروع شد و خاستگاه آن وحى الهى بود كه پيامبر9 را مفسّر قرآن معرّفى كرد.[35]
پيامبر9 در تفسير قرآن گاهى از خود قرآن كمك مىگرفت و از اينجا روش «تفسير قرآن به قرآن»، به وجود آمد[36]. سپس اهلبيت: و صحابه به تفسير قرآن پرداختند، آنان علاوه بر استفاده از روش «تفسير قرآن به قرآن»، از روش «تفسير روايى» نيز استفاده مىكردند؛ يعنى گاهى با استناد به روايات پيامبر9 به تفسير آيات قرآن مىپرداختند.
در اين ميان گروهى نيز براساس خواستههاى شخصى يا گروهى، و بدون ضوابط و قراين به تفسير و تأويل قرآن پرداختند و «روش تفسير به رأى» پديد آمد؛ كه در احاديث پيامبر9 و اهل بيت: به شدّت با اين روش برخورد شد و آن را ممنوع اعلام كردند[37]. كمكم از قرن دوم به بعد با ترجمه آثار و نفوذ افكار و علوم يونانيان و ايرانيان در بين مسلمانان، روشها و گرايشهاى ديگرى نيز پديد آمد. از اينجا بود كه مبحثهاى كلامى و فلسفى پيدا شد و كمكم گرايشهاى تفسيرى كلامى شكل گرفت[38] و هر كدام از فرقههاى اسلامى مانند اشاعره و معتزله و ... آيات قرآن را براساس ديدگاهها و عقايد خود تفسير مىكردند.
در همين راستا اختلافات مذهبى كه از قرن اوّل شروع شده بود، با اختلافات مذاهب فقهى همراه شد و در تفسير آيات فقهى قرآن تأثير گذاشت. سپس عرفا و متصوّفه نيز گرايشهاى خاصّ تفسيرى پيدا كردند و روش تفسير اشارى از قرن سوم به بعد رشد كرد.
محدّثان شيعه و اهل سنت كه به نقل احاديث اكتفا مىكردند، «روش و گرايش تفسير روايى» را شكل دادند كه در مرحله اوّل در قرنهاى سوم و چهارم، تفاسيرى همچون عيّاشى، قمى و طبرسى شكل گرفت، و در مرحله دوم در قرن دهم تا يازدهم، تفاسيرى همچون درّالمنثور سيوطى، البرهان و نورالثقلين ظهور كرد.
در اين ميان بعد از مرحله اوّل، تفسيرهاى روايى، تفاسير فقهى شروع شد كه نوعى تفسير موضوعى قرآن با گرايش آيات الاحكام بود و پس از شكلگيرى تفاسيرى همچون احكامالقرآن حصّاص حنفى (... ـ 370 ق) و احكام القرآن منسوب به شافعى (... ـ 204 ق) تفسيرنويسى فقهى در قرنهاى بعدى ادامه يافت كه احكام القرآن راوندى (... ـ 573 ق) از آن نمونه است. در قرن پنجم و ششم تفاسير جامع و اجتهادى همچون تبيان و مجمعالبيان شكل گرفت كه با استفاده از اجتهاد و عقل و توجّه به همه جوانب تفسير، شيوه جديدى در تفسير بنيان نهاده شد كه هنوز هم اين شيوه متداول است.
پس از اين مرحله، برخى از فلاسفه نيز اقدام به نگارش تفسير كردند و در يك قرن اخير نيز روشها و گرايشهاى ديگرى همچون روش تفسير علمى و گرايش اجتماعى، به وجود آمد و رشد كرد[39].
دوم ـ نگارش در زمينه روشهای تفسیری
از قديمىترين كتابها در اين زمينه كتاب «طبقاتالمفسّرين» جلالالدّين سيوطى (889 ـ 911 ق) است كه شرح حال مفسّران و آثار آنان است. و هر چند كه مستقيم به بحث روشها و گرايشهاى تفسيرى نپرداخته است ولى براى اين بحث مفيد و قديمىترين منبع آن به شمار مىآيد.
سپس كتاب «مذاهب التفسير الاسلامى» از مستشرق مشهور، «گلدزيهر» به رشته تحرير در آمده، توسط دكتر «عبدالحليم النجار» به عربى ترجمه شده است. پس از آن، كتاب «التفسير و المفسّرون» دكتر ذهبى از مهمترين منابع اين بحث به شمار مىرود، گرچه بيشتر به گرايشهاى تفسيرى پرداخته است.
ديگر آثار مدوّن در زمينه روشها و گرايشهاى تفسيرى، كتاب ارزشمند «التفسير والمفسّرون فى ثوبه القشيب» از آيت اللَّه معرفت است، كه روشهای تفسیر مأثور (قرآن به قرآن، روائي) و عقلی و اجتهادی را بررسی کرده و نیز تحت عنوان «الوان تفسيرى»، مطالب متنوعى در زمينهى گرايش ادبى، اجتماعى، علمى و... آوردهاند.
و بالاخره كتاب «مبانى و روشهاى تفسير قرآن» از استاد عميد زنجانى، حاوى مطالبى در موضوع روشهاى تفسيرى است ولى به بحث گرايشها توجّه چندانى نشده است. البته برخى كتابها هم از زاويه خاص به بحث روشها يا گرايشها پرداختهاند.
همچون «اتجاهات التفسير فى مصر الحديث»، دكتر عفت محمد شرقاوى مصرى؛ كتاب «طبرسى و مجمعالبيان» از دكتر حسينكريميان؛ كتاب «روش تفسيرى علّامه طباطبايى; در الميزان» از على آلوسى؛ كتاب «التفسير العلمي للقرآن فى الميزان» از دكتر احمد عمر ابوحجر؛ كتاب «درآمدى بر تفسير علمى قرآن» از دکتر محمدعلي رضايي اصفهاني، كه در مورد روش تفسير علمى و معيارهاى آن مطالبى بيان شده است و نيز كتابهاى ديگرى در مورد روش تفسيرى شيخ محمد عبده، رشيد رضا، فخر رازى و زمخشرى نوشته شده است.
تقسیمات روشهای تفسیر قرآن
صاحبنظران در مورد روشها و گرایشهای تفسیری، تقسیمات متعددی ارائه کردهاند، از جمله «گلدزیهر» مستشرق مجارستانی (1850ـ 1921م) در کتاب «مذاهب التفسیرالاسلامی» و دکتر ذهبی در کتاب «التفسیر و المفسرون» و آیت الله معرفت در کتاب «التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب» و نیز استاد عمید زنجانی در کتاب «مبانی و روشهای تفسیر قرآن» و خالد عثمان السبت در کتاب «قواعد التفسیر» و محمد حسین علی الصغیر در کتاب «دراسات قرآنیه، المبادی العامة لتفسیر القرآنالکریم»، و خالد عبدالرحمن العک در کتاب «اصول التفسیر وقواعده»[40].
اما در اینجا ما روشهای تفسیری را براساس منابع مورد استفاده در تفسیر به شش روش تقسیم میکنیم تا جایگاه روشهای تفسیری پیامبر9 به خوبی روشن شود.
روشهای تفسیری
1. روش تفسیر قرآن به قرآن؛ 2. روش تفسیر روایی؛ 3. روش تفسیر علمی؛ 4. روش تفسیر اشاری (باطنی و عرفانی ...)؛ 5. روش تفسیر عقلی؛
6. روش تفسیر به رأی (باطل و غیرصحیح)؛ 7. روش تفسیر جامع اجتهادی (که شامل همهی روشهای تفسیری غیر از «تفسیر به رأی» است).
پیامبر اکرم9 از میان روشهای تفسیری، به روش تفسیر قرآن به قرآن، اشاری (باطنی، عرفانی) توجه ویژهای داشته است البته ایشان به برخی روشهای دیگر تفسیری از جمله به روش تفسیر روایی، علمی، عقلی توجه کرده، و «تفسیر به رأی» را ردّ کرده است. (نمونههای آنها ذکر خواهد شد.)
1. روش تفسیر قرآن به قرآن
روش «تفسیر قرآن به قرآن» عبارت است از «تبیین معانی آیات قرآن و مشخص ساختن مقصود و مراد جدی از آنها به وسیله و کمک آیات دیگر» به عبارت دیگر «قرآن را منبعی برای تفسیر آیات قرآن قرار دادن.»
«تفسير قرآن به قرآن» يكى از كهنترين روشهاى تفسير قرآن است و سابقهى آن به صدر اسلام و زمان حيات پيامبر 9 باز مىگردد. سپس اين روش توسط اهل بيت: ادامه يافت و برخى از صحابه و تابعين نيز از اين روش استفاده كردهاند.
مثالها
ـ از پيامبر اکرم9 در مورد مقصود از «ظلم» در آيه (لَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ)[41] پرسش شد، و حضرت با استناد به آيه (إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ)[42] پاسخ دادند كه مقصود از ظلم، در آيه اول، همان شرك است كه در آيه دوم بيان شده است[43]. فقالوا: أيّنا لم يظلم نفسه، ففسّره النّبي ـ 9 ـ بالشرك واستدلّ بقوله تعالى «ان الشرك لظلم عظيم».
اين حديث و احاديث مشابه نشان مىدهد كه پيامبر9 از روش «تفسير قرآن به قرآن» استفاده مىكرده و عملاً آن را به پيروان خود مىآموختهاند.
ـ امام على7 به پیروی از شیوه پیامبر9 با استناد به آيه (وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ)[44] و آيه (وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً)[45] نتيجه گرفتند كه كوتاهترين مدت باردارى زنان شش ماه است[46]. يعنى اگر شيرخوارى كودك دوسال است (يعنى 24 ماه) و مدت حمل و شير خوارى با همديگر سى ماه است. و اين دو آيه را كنار همديگر بگذاريم، روشن مىشود كه كوتاهترين مدت باردارى شش ماه است. و اين، نوعى تفسير قرآن به قرآن است.
ـ دكتر ذهبى با بيان مثالى از ابن عباس بيان مىكند كه صحابه پيامبر نیز از روش «تفسير قرآن به قرآن» استفاده مىكردند[47].
4. مرحوم طبرسى نیز در مجمع البيان مطالبى از تفسير قرآن به قرآن تابعين را آورده است[48].
در دورههاى بعدى با پيدايش تفاسيرى همچون تبيان و مجمعالبيان، مفسّران از اين روش استفاده كردند، و در ميان اهل سنت نيز مفسّران متعددى به سوى اين روش رفتند، به طورى كه برخى از آنان نوشتند: «اگر كسى بپرسد كه بهترين روش تفسير چيست؟ جواب آن است كه صحيحترين روش «تفسير قرآن به قرآن» است، پس آنچه كه در جايى مجمل آمده در جاى ديگر تفسير شده است و آنچه در موضعى مختصر آمده است در موضع ديگر توسعه داده شده است.»[49]
برخى محدثّان بزرگ شيعه، همچون علّامه مجلسى(ره) در بحارالانوار با آوردن آيات قرآن كه در ابتداى هر فصل، متناسب با موضوع آن، دستهبندى شده، در حقيقت از روش موضوعى تفسير قرآن به قرآن استفاده نموده است. سپس در ميان مفسّران قرن اخير، اين روش جايگاه ويژهاى پيدا كرد به طورى كه برخى تفسيرها همچون الميزان (علّامه طباطبايى) و تفسير الفرقان (دكتر محمد صادقى تهرانى) و تفسير القرآني للقرآن (عبدالكريم خطيب) و آلاء الرحمن (بلاغى) اين روش را روش اصلى خود قرار دادند.
علّامه طباطبايى معتقد است كه قرآن بيان همه چيز است پس نمىتواند بيان خودش نباشد. پس در تفسير آيات بايد به سراغ خود آيات قرآن برويم و در آنها تدّبر كنيم و مصاديق آنها را مشخص سازيم و تفسير قرآن به قرآن كنيم و نيز ايشان بر آن است كه «تفسير قرآن به قرآن» همان روشى است كه پيامبر9 و اهلبيت: در تفسير پيمودهاند و تعليم دادهاند و در رواياتشان به ما رسيده است[50].
در كتابهايى كه در مورد شيوه تفسير نگارش يافته، به روش تفسير قرآن به قرآن پرداخته و آن را تبيين كرده و نسبت به آن سفارش كردهاند. از جمله اين افراد آيت الله معرفت، استاد عميد زنجانى و عبدالرحمن العك را مى توان نام برد[51]. امام خمینی; نیز در موارد متعددی از شیوه تفسیر قرآن به قرآن استفاده کردهاند[52].
2. روش تفسیر روايی
مقصود از روش تفسیر روایی آن است که مفسر قرآن از سنت پیامبر9 و اهل بیت: (که شامل قول، فعل و تقریر آنها میشود) برای روشن کردن مفاد آیات و مقاصد آنها استفاده کند[53].
سیر تاریخی تفسیر روایی را میتوان به چند دوره تقسیم کرد.
الف) دوران پيامبر9
تفسير روايى قرآن، همزاد وحى است، چراكه اولين مفسّر قرآن پيامبر9 است كه خداى متعال به او دستور بيان و تفسير قرآن داد و فرمود:
(وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ)[54]؛ «و اين ذكر (= قرآن) را به سوى تو فرستاديم تا براى مردم آنچه را كه به سوى آنان فرو فرستاده شده است، روشن بيان كنى.»
البته سنّت پيامبر9 و بيان او نيز ريشه در وحى داشت، چنان كه از آن حضرت حكايت شده كه فرموند: «آگاه باشيد كه به من، قرآن داده شده و نيز مثل آن همراه آن» (به من داده شده است) [55].
در سنت پیامبر9 تعداد زیادی از روایات[56] مربوط به تفسیر قرآن است که به صورت کلی میتوان آنها را به دو دسته تقسیم کرد.
اول. تفسیر نظری قرآن در احادیث روائی پیامبر9
که صحابه با رجوع به ايشان تفسير قرآن را مىآموختند. گاهى گوش جان به سخنان او ميدادند و معانى و تفسير قرآن را فرا مىگرفتند.
از ابنمسعود حكايت شده: «هميشه هر فرد از ما هنگامى كه ده آيه قرآن را مىآموخت، از آنها عبور نمىكرد تا اين كه معانى و (روش) عمل بدانها را بیاموزد»[57]. گاهى اصحاب پيامبر9 از ايشان مطالب را مىپرسيدند و حتى دوست داشتند كه عربهاى بيابانى بيايند و پرسشى كنند و آنان گوش دهند[58].
پیامبر9 گاهی مصادیق آیات را نیز مشخص میکردند و به این وسیله آنها را توضیح داده و تفسیر میکردند. برای مثال در مورد معنای آیهی هفتم سوره حمد (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ) از پیامبر9 حکایت شده که فرمودند: «انّ مغضوب علیهم هم الیهود وانّ الظالین النصاری»[59] یعنی مقصود از کسانی که مورد خشم الهی واقع شدند یهودیان و منظور از گمراهان مسیحیان هستند. البته این گونه احادیث مصادیق کامل آیات را بیان میکند.
و نیز ایشان مصادیق آیه تطهیر (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)[60] را بیان کردند که مقصود از پاکانی که پلیدی از آنها دفع شده است علی7، فاطمه3، حسن و حسین8 هستند[61] که در این مورد شأن نزول آیه و مصادیق آن بیان شده است.
دوم. تفسیر عملی قرآن در سنت پیامبر9
گاهى نیز عمل پيامبر 9 مفسّر آيات قرآن قرار ميگرفت، همان طور كه از ايشان حكايت شده كه در مورد نماز فرمودند: «نماز بگزارید همان طور كه مىبينيد من نماز مىگزارم»[62].
يا در مورد حج حكايت شده كه فرمود: «مناسك و اعمال خود را از
من بگيريد.»[63] كه در اين صورت افعال پيامبر9 در نماز و حج تفسير جزييات آيات صلوة و حج بود.
از امام صادق7 حكايت شده:
«إنّ اللَّه انزل على رسوله الصلوة ولم يسمّ لهم: ثلاثاً و لا أربعاً، حتّى كان رسولاللَّه(ص) هوالذي فسّر ذلك لهم»؛ «خدا (دستور) نماز را بر رسولش نازل كرد ولى براى مردم مشخص نكرد كه سه يا چهار ركعت است؛ تا اين كه پيامبر9 اين مطلب را براى مردم تفسير كرد.»[64]
آرى پيامبر9، مطالب كلى قرآن (همچون نماز، روزه، حج و ...) را توضيح مىدادند. و نيز موارد تخصيص عمومات و تقييد مطلقات آيات را بيين، و اصطلاحات جديد، لغات قرآن، و ناسخ و منسوخ آيات را توضيح مىدادند. و همه اینها تفسير قرآن بود، كه در روايات و سنّت پيامبر9 براى ما حكايت شده است و به عنوان منابع تفسير روايى باقى مانده است[65].
ب) دوران اهل بيت9
اهل بیت: به پیروی از پیامبر9 به شیوهی تفسیر روایی توجه کردند و آن را استمرار بخشیدند. امام على7 كه شاگرد ارشد پيامبر9 در تفسير بود[66]، سخنان و توضيحات آن حضرت را شنيده بود و حكايت مىكرد.
همانطور كه امامان اهلبيت: نيز همين روش را دنبال كرده و احاديث تفسيرى پيامبر9 و امام على7 را براى مردم حكايت نموده و بدانها استدلال مىكردند. تعداد اين احاديث كه با واسطه اهلبيت: حكايت شده، به هزاران روايت مىرسد[67].
البته اهل بيت: از آنجا كه آگاه به علوم الهى بودند خود نيز به تفسير قرآن اقدام مىكردند و سخنان و سنّت آنان نيز منبعى براى تفسير است و اين احاديث جزيى از تفسير روايى به شمار مىآيد. شخصى در مكه، خدمت امام رضا7 رسيد و گفت: شما از كتاب خدا چيزى تفسير مىكنى، كه تاكنون شنيده نشده باشد؟ امام فرمود: «قرآن قبل از اين كه بر مردم نازل شود بر ما نازل شده و قبل از اين كه براى مردم تفسير شود، براى ما تفسير شده است؛ حلال و حرام و ناسخ و منسوخ قران را ما مىشناسيم و...»[68]
و درحديث ديگرى فرمود: «بر مردم است كه قرآن را همانطور كه نازل شده بخوانند و هنگامى كه نياز به تفسير قرآن پيدا كردند، هدايت به وسيله ما و به سوى ماست.»[69] بنابراين اهل بيت: نيز در زمينه مطالب كلى قرآن و آياتالاحكام، مخصّصها، مقيّدها، لغات، ناسخ و منسوخ، اصطلاحات جديد قرآن و نيز در مورد بطن و تأويل و مصاديق آيات، مطالب متنوّعى را بيان كردهاند كه به عنوان سنّت آنان بر جاى مانده است.
ج) دوران صحابه و تابعان
روايات تفسيرى پيامبر9 و اهل بيت: مورد توجّه صحابه پيامبر و تابعان آنان قرار گرفت و حتى صحابه بزرگ پيامبر9 همچون ابنعباس و ابن مسعود، خود را از تفسير قرآن امام على7 بىنياز نمىدانستند و از آن استفاده مىكردند و بسيارى از احاديث تفسيرى ابنعباس از على7 است[70].
البته صحابه و تابعان، خود نيز قرآن را تفسير مىكردند و روايات تفسيرى زيادى از ابن عباس و ديگران باقى مانده است[71].
در اين دوره، كمكم روايات تفسيرى در مجموعههايى گردآورى شد كه به نام كتابهاى تفسير روايى مشهور است.
ح) دوران جمعآورى و تأليف روايات تفسيرى
اوّلين رساله از اين مجموعهها در شيعه، كتاب تفسير منسوب به امام على7 است كه طى يك روايت مفصّل در آغاز تفسير نعمانى آمده است[72].
و نيز يكى ديگر از آنها، «مصحف عليّ بن أبيطالب» است كه علاوه بر آيات قرآن، تأويل و تفسير و اسباب نزول را بيان كرده است. هر چند كه اين كتاب اكنون در دسترس ما نيست[73].
و همچنین تفسير منسوب به امام باقر7 (57 ـ 114 ق) كه ابوالجارود آن را حكايت كرده است[74].
و نيز تفسير منسوب به امام صادق7 (83 - 148 ق) كه به طور پراكنده در كتاب حقايق التفسير القرآني آمده است[75].
سپس از تفسير على بن ابراهيم قمى (307 ق) و فرات كوفى (زنده در سال 307 ق) و تفسير عيّاشى (م بعد از 320 ق) و تفسير نعمانى (م بعد از 324 ق) و تفسير منسوب به امام حسن عسكرى (م 254) مىتوان نام برد.
البته روايات فقهى پيامبر9 و اهلبيت: نيز كه نوعى تفسير براى آيات الاحكام قرآن است در مجموعههايى همچون كافى، من لايحضره الفقيه و تهذيب و استبصار گردآورى شد.
در همين دوران، تفسير جامع البيان في تفسير القرآن، ابنجرير طبرى (م310) را داريم. همانطور كه مجموعههاى حديثى صحاح سته اهلسنّت در اين دوره تدوين شد. سپس تفسير روايى از قرن پنجم تا نهم با ركود نسبى مواجه شد و تفاسير، عقلى و اجتهادى شد. اما در قرن دهم تا دوازدهم با رشد اخبارى گرى در شيعه تفاسير روايى ديگرى همچون تفسير البرهان في تفسير القرآن، سيدهاشم حسينىبحرانى (م1107ق) و تفسير نورالثقلين، الحويزى (م 1112 ق) نوشته شد، همانطور كه مجموعههاى حديثى بزرگ همچون وسايل الشيعه، وافى و بحارالانوار نوشته شد كه بسيارى از روايات آنها تفسير قرآن به شمار مىآيد.
در اهلسنّت نيز در اين دوران تفسير الدّرالمنثور، جلالالدين سيوطى
(م9111 ق) گردآورى شد. که حاوی روایات تفسیری پیامبر9 و صحابه و تابعان است و نیز سیوطی در کتاب الاتقان فی علومالقرآن، روایات تفسیری پیامبر9 را جمعآوری کرد.
اكنون نيز در تفاسير جديد به روايات تفسيرى پيامبر9 و اهلبيت: توجّه مىشود و معمولاً در لابهلاى تفسير يا در بخش جداگانهاى، اين
روايات آورده مىشود و مورد نقد و بررسى قرار مىگيرد؛ همانند علّامه طباطبايى در الميزان كه در ذيل هر دسته از آيات «بحث روايى» مىآورد.
امام خمینی; نیز در موارد متعددی از روش تفسیر روایی استفاده کردهاند و برای توضیح آیات به احادیث پیامبر9 و اهل بیت: استناد کردهاند[76].
برای مثال در مورد تسبیح موجودات که در قرآن آمده است دو نظر وجود دارد تسبیح تکوینی، تسبیح قولی، امامخمینی; برای اثبات دیدگاه دوم به روایت پیامبر9 استشهاد میکند.
«این موجودات مادی را که ما خیال میکنیم قدرت، علم و هیچ یک از کمالات را ندارند، اینطور نیست. ما در حجاب هستیم که نمیتوانیم ادراک کنیم. همین موجودات پایین هم که از انسان پایینترند، و از حیوان پایینترند و موجودات ناقص هستند، در آنها هم همة آن کمالات منعکس است، منتها به اندازة وجودی خودشان حتی ادراک هم دارند؛ همان ادراکی که در انسان هست در آنها هم هست (إِن مِن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ)[77] بعضی از باب این که نمیدانستند، میشود یک موجود ناقص هم ادراک داشته باشد، آن را حمل کرده بودند به اینکه این تسبیح تکوینی است؛[78] و حال آنکه آیه غیر از این را میگوید. تسبیح تکوینی را ما میدانیم که یعنی اینها موجوداتی هستند و علتی هم دارند. خیر مسأله این نیست، تسبیح میکنند.
در روایات تسبیح بعضی از موجودات را هم ذکر کردهاند که چیست[79]. در قضیة تسبیح آن سنگریزهای که در دست رسول الله9 بوده[80]. ]آنها[ شنیدند که چه میگوید. تسبیحی است که گوش من و شما اجنبی از اوست. نطق است؛ حرف است؛ لغت است، اما نه به لغت ما، نه نطقش نطق ما است. اما ادراک است، منتها ادراک به اندازة سعة وجودی خودش.»[81]
ایشان به حدیثی طولانی اشاره میکنند که از امام علی7 نقل شده[82] که «محمد9 سبحت في يده تسع حصيات، تسمع نغماتها في جمودها ولا روح فيها، لتمام حجة نبوته». «حضرت رسول9 براي اينكه برهان نبوتش كامل گردد، ريگ و سنگريزه در دست او تسبيح گفتند بگونهاي كه آواز آنها با اين كه جماد و بيروح بودند شنيده شد.»
3. روش تفسیر عقلی
«عقل» در لغت به معناى امساك، نگهدارى و منع چيزى است.
عقل در دو مورد كاربرد دارد.
نخست به قوّهاى كه آماده قبول دانش است. اين، همان چيزى است كه اگر در انسان نباشد تكليف از او برداشته مىشود، و در احاديث از اين «عقل»، تمجيد شده است.
دوم به علمى كه انسان به وسيله اين قوّه كسب مىكند، «عقل» گويند.
اين همان چيزى است كه قرآن كافران را به خاطر تعقّل نكردن مذمّت كرده است[83]. در اين مورد به احاديث پيامبر9 و اشعار امام على7 استناد شده است[84].از پیامبر9 حکایت شده که فرمودند «ما کسب احد شیئاً افضل من عقل یهدیه الی هدی او یردّه عن ردی». برخى آيات قرآن خود در بردارنده برهانهاى عقلى است مثل آيهى (لوكان فيهما آلهة الاّ اللَّه لفسدتا)[85] و همچنین خودِ قرآن نيز انسانها را به تفكّر، تعقّل و تدبّر در آيات فرا مىخواند[86].
روش تفسير عقلى قرآن، پيشينهاى كهن دارد وبرخى معتقدند كه پيامبر9 به اصحاب خويش كيفيّت اجتهاد عقلى در فهم نصوص شرعى (از قرآن يا سنّت) را تعليم داده است[87]. آری ريشهها و نمونههاى تفسير عقلى را مى توان در احاديث تفسيرى پیامبر9 يافت.
از پیامبر9 در مورد آیه (يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ)[88] حکایت شده که فرمودند: «عن نور عظیم یخرّون له سجداً» یعنی مقصود از «ساق» در آیه، پای جسمانی نیست (چون براساس دلیل عقلی خدا جسم نیست) بلکه منظور نور عظیمی است که آشکار میشود و نیز اهل بیت: به پیروی از پیامبر9 به شیوه تفسیر عقلی توجه کردهاند.
عن عبدالله بن قيس عن أبيالحسن الرضا7 قال: سمعته يقول:
«بل يداه مبسوطتان».[89]
فقلت: له يدان هكذا ـ واشرت بيدي الى يديه ـ ؟
فقال: لا، لو كان هكذا كان مخلوقاً[90].
در اين حديث، حضرت با استفاده از نيروى عقل، آيه قرآن را تفسير كردهاند و دست مادّى داشتن خدا را نفى كردهاند؛ چرا كه دست داشتن خدا، مستلزم جسم بودن و مخلوق بودن اوست و ساحت الهى از اين صفات منزّه است. (پس مقصود از دستان خدا همان قدرت اوست).
در احاديث ديگرى نيز در مورد شىء بودن خدا، عرش و كرسى و مكان داشتن خدا و... تفاسيرى عقلى از اهلبيت: به ما رسيده است[91] و امام على7 نيز در برخى خطبههاى نهجالبلاغه از مقدمات عقلى براى تفسير آيات بهره برده است[92].
مفسّران قرآن نیز بــه پیروی از پیامبر9 و اهلبیت: لازم ديدهاند كه از نيروى فكر و استدلالها و قراين عقلى در تفسير آيات قرآن استفاده كنند.
از اينجا بود كه روش اجتهادى (= عقلى) در تفسير قرآن از دوره تابعان شروع شد[93] و در قرون بعدى به ويژه به وسيله معتزله اوج گرفت و در شيعه تفاسيرى همچون تفسير تبيان شيخ طوسى (385-460 ق)، مجمعالبيان شيخ طبرسى (م 548 ق) به وجود آمد. در اهل سنّت تفسير كبير فخررازى حاصل توجّه به اين روش بود.
سپس اين شيوه در دو قرن اخير رشد بيشترى كرد و در شيعه «تفسير الميزان»، علّامه طباطبايى و... به وجود آمد و در اهل سنّت نيز «تفسير روح المعانى» از آلوسى (م1270) و «المنار» از رشيد رضا (1865- 1935 م) و... حاصل آن بود و در این رابطه از تفسیر «القرآن و العقل» نورالدین اراکی و «تفسیر قرآن کریم» ملاصدرا و تفاسیر عقلی امام خمینی;[94] نیز میتوان یاد کرد.
شیوههای فرعی تفسیر عقلی
الف) استفاده ابزارى از برهان و قراين عقلى در تفسير، براى روشن كردن مفاهيم و مقاصد آيات قرآن. در اين صورت عقل منبع و ابزار تفسير قرآن شده و احكام و برهانهاى عقلى قراينى براى تفسير آيات قرار مىگيرد. از اين عقل با عنوان عقل اكتسابى و احكام عقلى قطعى يا عقل برهانى ياد مىشد.
ب) استفاده از نيروى فكر در جمعبندى آيات (همراه با توجّه به روايات، لغت و...) و استنباط از آنها براى روشن ساختن مفاهيم و مقاصد آيات. حاصل اين مطلب همان تفسير اجتهادى قرآن است که در اين صورت عقل مصباح و كاشف است و از اين عقل با عنوان عقل فطرى يا نيروى فكر و قوّه ادراك ياد مىشد.
البته بنابر ديدگاه مشهور هر دو قسم فوق، جزيى از روش تفسير عقلى قرآن است. امّا با دقّت در مطالب روشن شد كه قسم دوم (ب) به طور تسامحى به نام تفسير عقلى خوانده مىشود. و در حقيقت تفسير عقلى همان قسم اول (الف) است[95]. اما همانطور که اشاره شد مفسران قرآن از هر دو شیوه فرعی تفسیر عقلی در تفاسیر قرآن استفاده کردهاند.
4. روش تفسیر علمی
مقصود از علم در اینجا «علوم تجربی» اعم از علومطبیعی و انسانی است، و از آنجا که بیش از هزارآیه در قرآن به مطالب علوم تجربی اشاره کرده است، ناچاریم برای فهم برخی آیات یا رفع تعارضها، به یافتههای علوم تجربی مراجعه کنیم.
سرچشمههای تفسیر علمی یا به تعبیر دقیقتر، بیان نکات علمی آیات را میتوانیم در احادیث تفسیری پیامبر9 بیابیم، برای مثال در مورد آیه (وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ)[96] از پیامبر9 حکایت شده که فرمودند «کل شئی خلق من الماء»[97] یعنی هر چیزی از آب آفریده شده است و این نظریه علمی، در عصر ما طرفداران زیادی در بین زیستشناسان دارد که آفرینش موجودات زنده را نخستین بار در آبهای دریا میدانند که با پیدایش تک سلولیهای ایجاد شده در آب ادامه یافت.
البته در مورد این آیه نکات و دیدگاههای تفسیری متعدد وجود دارد که پرداختن به آنها از حوصلهی این نوشتار خارج است[98].
اهل بیت: نیز به پیروی از پیامبر9، به بیان نکات علمی آیات پرداختهاند، از جمله از امام رضا7 حکایت شده: در مورد آیه (رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا)[99] فرمودند: (ثم عمدٍ ولکن لاترونها)[100] در آسمانها ستونهایی است ولی شما آنها را نمیبینید. که این مطلب اشاره روشنی به نیروی جاذبه است که ده قرن بعد از نزول قرآن براساس نقل مشهور توسط نیوتن کشف شد[101] و یکی از اعجازهای علمی قرآن به شمار میرود.
آري تفسير علمي برخي آيات قرآن را ميتوانيم در احاديث زير جستجو كنيم:
الف) احاديث طبي حكايت شده از پيامبر9 و اهل بيت: كه تحت عنوان «طب النبي»، «طب الصادق» و مانند آن موجود است.
ب) احاديث كيهانشناسي نقل شده از ايشان كه علامه مجلسي آنها را در كتاب «السماء والعالم»، بحارالانوار گردآوري كرده است.
ج) احاديث علل و فلسفه احكام كه در كتاب «علل الشرايع» و مانند آن جمع آوري شده است.
د) احاديث تربيتي كه اشارات روشني به علومتربيتي و نكات تربيتي آيات قرآن دارد. بعد از پیامبر9 و اهل بیت: این شیوه تفسیری به طور عمده سه دوره داشته است.
دوره نخست از حدود قرن دوم هجرى تا حدود قرن پنجم بود، كه با ترجمهى آثار يونانى به عربى، آغاز شد و بعضى مسلمانان، سعى كردند آيات قرآن را، با هيئت بطلميوسى تطبيق دهند (مانند بوعلى سينا) [102].
دوره دوم از حدود قرن ششم، شروع شد؛ هنگامى كه بعضى دانشمندان به اين نظريه متمايل شدند كه همه علوم در قرآن وجود دارد و مىتوان علوم مختلف را، از قرآنكريم استخراج كرد (در اين مورد غزالى سرآمد بود)[103]. اين دو نوع از تفسير علمى (تطبيق قرآن با علوم و استخراج علوم از قرآن) قرنها، ادامه داشت و هر زمان دانشمندان مسلمان، به موافقت يا مخالفت با آن میپرداختند.
دوره سوم از تفسير علمى كه موجب اوجگيرى و رشد فوقالعاده آن گرديد، از زمانى شروع شد كه در قرن 18 ميلادى به بعد، علوم تجربى در مغرب زمين رشد كرد، و كتابهاى مختلف در زمينه علوم فيزيك، شيمى، پزشكى و كيهان شناسى به عربى ترجمه گرديد؛ اين دوره جديد، به ويژه در يك قرن اخير، كه در جهان اسلام، اثرات خود را در مصر و هندوستان بر جاى گذاشت، و موجب شد تا دانشمندان مسلمان، در صدد انطباق قرآن با علوم تجربى برآيند. اين مسأله آن موقع أهميّت بيشترى يافت كه تعارض علم و دين در اروپا، اوج گرفت و كتاب مقدّس، به خاطر تعارضات
آن با علوم جديد هر روز عقبنشينى تازهاى مىكرد و ميدان براى پيدايش افكار الحادى و ضد دينى باز مىشد، هجوم اين افكار به كشورهاى اسلامى و تفوّق صنعتى غرب، موجب جذب جوانان مسلمان به فرهنگ
غربى مىگشت.
در اين ميان عدّهاى از دانشمندان مسلمان، همچون طنطاوی جوهری، در تفسیر «الجواهر» از روی درد و براى دفاع از قرآن، و با توجّه به «سازگارى علم و دين» در نظر اسلام، به ميدان آمدند تا نشان دهند كه آيات قرآن، نه تنها با علوم جديد، در تعارض نيست بلكه بر عكس، يافتههاى علمى، اعجاز علمى قرآن را اثبات مىكند؛ از اين رو، به «استخدام علوم در فهم قرآن» اقدام كردند و تفسيرهاى علمى نوشته شد؛ هر چند در اين ميان بعضى افراط كرده يا يكسره جذب فرهنگ غربى شدند و به تأويل و تفسير به رأى در آيات قرآن دست زدند ـ و از آنجا كه مبانى تفسيرى اين روش، بررسى كامل نشده بوده ـ دچار انحراف شدند؛ يا عدّهاى از مغرضان آنها، براى اثبات افكار انحرافى خود، دست به تفسير علمى و تأويلات نابجا زدند؛ و همين مطلب موجب شد تا احساسات بعضى مسلمانان، برافروخته شود و در مقابل تفسير علمى موضع گيرى كنند و آن رايكسره به باد حمله بگيرند و آن را نوعى «تفسير به رأى» يا «تأويل غلط آيات قرآن» بدانند؛ در اين ميان بسيارى از عالمان، و دانشمندان و مفسّران، در ايران و مصر راه انصاف پيمودند و بين انواع تفسير علمى و اهداف گويندگان آن، فرق گذاشتند و به اصطلاح قائل به تفصيل شدند.
البته در این میان، دانشمندان و مفسران متعددی به اظهارنظر در مورد تفسیر علمی پرداخته و با آن موافقت یا مخالفت کردهاند[104] و یا «اعجاز علمی قرآن» را از آن اثبات کردهاند[105] که ذکر آنها از حوصله این نوشتار خارج است.
اقسام تفسير علمى از جهت شكل و شيوه تفسير
تفسير علمى، نوعى از روش تفسيرى است كه خود داراى روشهاى فرعى متفاوتى است كه بعضى سر از «تفسير به رأى» و شمارى منجر به «تفسير معتبر و صحيح» مىشود و همين مطلب موجب شده تا برخى تفسير علمى را رد كنند و آن را نوعى تفسير به رأى يا تأويل بنامند، و گروهى آن را قبول نمايند و بگويند که تفسير علمى، يكى از راههاى اثبات حقّانيت قرآن است.
ما در اينجا شيوههاى فرعى تفسير علمى را مطرح مىكنيم، تا هركدام جداگانه به معرض قضاوت، گذارده شود و از خلط مباحث جلوگيرى گردد.
الف) استخراج همه علوم از قرآن كريم
طرفداران قديمى تفسير علمى؛ مانند ابن أبيالفضل المرسى، غزالى و... كوشيدهاند تا همه علوم را از قرآن استخراج كنند؛ زيرا عقيده داشتند. همه چيز در قرآن وجود دارد و در اين راستا، آياتى را كه ظاهر آنها با يك قانون علمى سازگار بود، بيان میكردند. و هرگاه ظواهر قرآن كفايت نمىكرد، دست به تأويل، مىزدند و ظواهر آيات را به نظريات و علومى كه در نظر داشتند، بر مىگرداندند؛ و از اينجا بود كه علم هندسه، حساب، پزشكى، هيئت، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج مىنمودند.
براى مثال از آيه شريفه (وَإِذَا مَرِِِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ)[106] که حضرت ابراهيم7 نقل مىكند: «وقتى من بيمار شدم، اوست كه شفامى دهد!» علم پزشكى را استخراج كردند[107] و علم جبر را از حروف مقطعه اوايل سورهها استفاده كردند[108] و از آيه شريفه (إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزَالَهَا) زمين لرزه سال 702 هجرى قمرى را پيشبينى كردند[109].
روشن است كه اين نوع تفسير علمى، منجر به تأويلات زياد در آيات قرآن، بدون رعايت قواعد ادبى، ظواهر و معانى لغوى آنها مىشود.
از همين رو است كه بسيارى از مخالفان، تفسير علمى را نوعى تأويل و مجازگويى دانستهاند[110] كه البته در اين قسم از تفسير علمى، حق با آنان است و ما، اين مسأله (وجود همه علوم در ظواهر قرآن) را بررسى كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه اين كلام، مبانى صحيحى ندارد[111].
ب) تطبيق و تحميل نظريات علمى بر قرآن كريم
اين شيوه از تفسير علمى، در يك قرن اخير رواج يافته و بسيارى از افراد با مسلّم پنداشتن قوانين و نظريات علومتجربى، سعى كردند تا آياتى موافق آنها در قرآن بيابند و هرگاه آيهاى موافق با آن نمىيافتند، دست به تأويل يا تفسير به رأى زده و آيات را بر خلاف معانى ظاهرى، حمل مىكردند.
براى مثال، در آيه شريفه (هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا)[112]؛ «اوست خدايى كه همه شما را از يك تن آفريد و او نيز جفتش را مقرر داشت.» كلمه «نفس» را، به معناى پروتون و «زوج» را الكترون معنا كردند و گفتند منظور قرآن، اين است كه همه شما را از پروتون و الكترون كه اجزاى مثبت و منفى اتم است، آفريديم. در اين تقسير، حتّى رعایت معناى لغوى و اصطلاحى نفس را نكردند[113].
اين گونه تفسير علمى، در يك قرن اخير، در مصر و ايران رايج شد و موجب بدبينى برخى دانشمندان مسلمان نسبت به مطلق تفسير علمى گرديد، و يك سره تفسير علمى را، به عنوان تفسير به رأى و تحميل نظريات و عقايد بر قرآن طرد كردند، چنان كه علّامه طباطبايى، تفسير علمى را نوعى تطبيق اعلام كرد[114].
البتّه در مورد اين نوع تفسير علمى، حق با مخالفان آن است؛ چرا كه مفسّر در هنگام تفسير بايد از هرگونه پيش داورى به دور باشد، تا بتواند تفسير صحيح انجام دهد؛ و اگر با انتخاب يك نظريه علمى آن را بر قرآن تحميل كند، پا در طريق تفسير به رأى، گذاشته، كه در روايات وعده عذاب به آن داده شده است.
ج) استخدام علوم براى فهم و تبيين بهتر قرآن
در اين شيوه از تفسير علمى، مفسّر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر، به تفسير علمى قرآن اقدام مىكند.
او سعى دارد با استفاده از مطالب قطعى علوم ـ كه از طريق دليل عقلى پشتيبانى مىشود ـ و با ظاهر آيات قرآن ـ طبق معناى لغوى و اصطلاحى ـ موافق است، به تفسير علمى بپردازد و معانى مجهول قرآن را كشف و در اختيار انسانهاى تشنهى حقيقت قرار دهد. اين شيوهى تفسير علمى، بهترين نوع و بلكه تنها نوع صحيح از تفسير علمى است.
ما در جای خود، معيار اين گونه تفسير را، به طور كامل بيان کردهایم[115]، اما در اينجا تأكيد مىكنيم كه در اين شيوهى تفسيرى، بايد از هرگونه تأويل و تفسير به رأى، پرهيز كرد و تنها به طور احتمالى از مقصود قرآن سخن گفت؛ زيرا علوم تجربى به خاطر استقراى ناقص، و مبناى ابطال پذيرى كه اساس آنهاست، نمىتوانند نظريات قطعى بدهند.
براى مثال، آيه شريفه (الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا)[116]؛ «خورشيد در جريان است تا در محل خود استقرار يابد.» در زمان صدر اسلام كه نازل شد، مردم همين حركت حسّى و روزمرّهى خورشيد را مىدانستند؛ به اين ترتيب از اين آيه، همين حركت را مىفهميدند، در حالى كه حركت خورشيد، از مشرق به مغرب كاذب است؛ زيرا خطاى دید ماست و در حقيقت زمين در حركت است. از اينرو ما خورشيد را متحرك مىبينيم، همان طور كه شخص سوار بر قطار، خانههاى كنار جاده را در حركت مىبيند. و با پيشرفت علوم بشرى و كشف حركت زمين و خورشيد، روشن شد كه خورشيد نیز، خود داراى حركت انتقالى است (نه حركت كاذب، بلكه واقعى) و خورشيد، بلكه تمام منظومه شمسى و حتّى كهكشان راه شيرى در حركت است[117] پس مىگوييم اگر به طور قطعى اثبات شد كه خورشيد در حركت است و ظاهر آيه قرآن هم مىگويد كه خورشيد در جريان است، پس منظور قرآن حركت واقعى (حركت انتقالى و...) خورشيد است. علاوه بر آن، قرآن از «جريان» خورشيد سخن مىگويد نه حركت آن، و در علوم جديد كيهانشناسى بيان شده كه خورشيد حالت گازى شكل دارد كه در اثر انفجارات هستهای، مرتب زير و زبر مىشود[118] و در فضا جريان دارد و همچون گلولهاى جامد نيست كه فقط راكد باشد، بلكه مثل آب در جريان است. در ضمن از اين نوع تفسير علمى، «اعجاز علمى قرآن» نيز اثبات مىشود[119]؛ براى مثال، قانون زوجيت تمام گياهان در قرن هفدهم ميلادى كشف شد، اما قرآن حدود ده قرن قبل از آن، از زوج بودن تمام گياهان، بلكه همه موجودات سخن گفته است[120].
5. روش تفسیر اشاری (عرفانی ـ باطنی)
مفهومشناسی
«اشاره»، در لغت به معنای علامت و نشانه دادن به عنوان انتخاب چیزی (از قول، عمل یا نظر) است[121].
واژهى «اشارت» در قرآن نيز به كار رفته است كه مريم3 به سوى عيسى7 در گاهواره اشاره كرد تا مردم از او پرسش كنند. «فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ»[122]يعنى چيزى را در پاسخ مردم انتخاب كرد و به آن ارجاع داد.
«اشاره» در اصطلاح، به معناى چيزى است كه از كلام استفاده مىشود، بدون اين كه كلام براى آن وضع شده باشد.
اشاره گاهى حسّى است، همان طور كه در الفاظ اشاره، مثل هذا، مىآيد؛ و گاهى اشارهى ذهنى است مثل اشارات كلام به معناى زياد، كه اگر گوينده مىخواست به آنها تصريح كند بايد سخنان زيادى مىگفت.
البته اشاره گاهى ظاهر و گاهى خفى است[123].
مقصود از تفسير اشارى چيست؟
«تفسير اشارى به اشارات مخفى گفته مىشود كه در آيات قرآن كريم موجود است، و بر اساس عبور از ظواهر قرآن و اخذ به باطن استوار است. يعنى از طريق دلالت اشاره، و با توجه به باطن قرآن، مطلبى از آيه برداشت و نكتهاى روشن میشود كه در ظاهر الفاظ آيه بدان تصريح نشده است.
به عبارت ديگر، اشارات آيه، لوازم كلام هستند كه از نوع دلالت التزامى به شمار مىآيند». البتّه از آنجا كه تفسير اشارى، داراى گونههاى مختلف همچون تفسير رمزى، عرفانى، صوفى، باطنى و شهودى است، تعريفهاى متعدّدى از آن ارائه شده است[124].
تاريخچه
سابقه برخى از اقسام تفسير اشارى، همچون تفسير باطنى را مىتوان در صدر اسلام پیدا كرد. يعنى ريشههاى اين تفسير در احادیث متعددی است که از پیامبر9 حکایت شده که فرمودهاند «قرآن ظاهر و باطنى دارد»[125] و در برخى احاديث به باطن آيات اشاره كردهاند[126]. امام علی7 نیز به پیروی از پیامبر9 به ظاهر و باطن قرآن اشاره کردهاند[127].
و در برخى احاديث از امام على بن الحسين8 و امام صادق7 حكايت شده كه «كتاب اللَّه عزّوجلّ على أربعة أشياء على العبارة والإشارة واللطايف والحقايق، فالعبارة للعوام والاشارة للخواص واللطايف للأولياء والحقايق للأنبياء»[128]؛ «كتاب خداى عزوجلّ برچهار چيز استوار است؛ بر عبارت و اشارت و لطايف و حقايق». پس عبارتهاى قرآن براى عموم مردم است و اشارات آن براى افراد خاص است و لطايف قرآن براى دوستان و اولياست و حقايق قرآن براى پيامبران است».
از آنجا كه همه مسلمانان پذيرفته بودند كه قرآن داراى باطنى عميق و معانى دقيق و كنايات و اشارات است، راه براى اين گونه تفسيرها باز شد تا آنجا كه ابن عربى نوشت «همان طور كه تنزيل اصل قرآن بر پيامبر9 از پيش خدا بوده، تنزيل فهم آن نيز بر قلوب مؤمنان، از ناحيه حضرت حق صورت مىگيرد»[129]. از اينرو در اعصار بعدى، برخى عرفا و صوفيه به گونههايى از تفسير اشارى همچون تفسير رمزى، شهودى، صوفى و عرفانى توجّه كردند و كتابهاى تفسيرى متعدّدى در اين زمينه به نگارش در آمد.
از جمله تفسير تُسترى از ابن محمد بن سهل بن عبدالله التسترى (200ـ 283) و كشفالأسرار و عدّةالابرار، ميبدى (زنده در سال 520 هـ) و تفسير ابن عربى (560 ـ 638 هـ) را مىتوان نام برد. علامه طباطبايى و آيت اللَّه معرفت، تاريخچه اين روش تفسيرى را از قرن دوّم و سوّم هجرى مىدانند، يعنى پس از آن كه فلسفه يونانى به عربى ترجمه شد[130].
اين روش تفسيرى در طول تاريخ، فراز و نشيبهاى گوناگون داشته است و مفسّران مذاهب مختلف اسلامى و نيز صوفيه و عرفا هر كدام به گونهاى به اين تفسير توجّه كردهاند، كه نمىتوان همه را يكسان انگاشت و داورى واحدى در مورد همه روا داشت؛ چراكه برخى در اين راه افراط كرده به راه تفسير به رأى و تأويلهاى بىدليل افتادهاند ولى برخى از باطن قرآن بر اساس ضوابط صحيح استفاده كردهاند.
آری درباره روش تفسير اشارى ديدگاهها، تعريفها و تقسيم بندىهاى متفاوتى وجود دارد. و هر مفسّر يا صاحبنظرى كه در اين مورد قلم زده به يك يا چند گونه از تفسير اشارى توجّه كرده و با آن موافقت يا مخالفت نموده است يا يك گونهى ديگرى را ردّ كرده است[131] که بررسی همه آنها از حوصله این نوشتار خارج است و در اینجا فقط به کلام جالب امام خمینی در مورد برداشت هاى عرفانى از قرآن اشاره میکنیم که مینویسند:
«يكى ديگر از حُجب كه مانع از استفاده از اين صحيفه نورانيه است اعتقاد به آن است كه جز آن كه مفسّران نوشته يا فهميدهاند كسى را حق استفاده از قرآن شريف نيست، و تفكّر و تدبّر در آيات شريفه را با تفسير به رأى كه ممنوع است اشتباه نمودهاند و به واسطه اين رأى فاسد و عقيده باطله، قرآن شريف را از جميع فنون استفاده عارى نموده و آن را به كلى مهجور نمودهاند، در صورتى كه استفادات اخلاقى و ايمانى و عرفانى به هيچ وجه، مربوط به تفسير نيست تا تفسير به رأى باشد...».
[سپس با مثالى در مورد آيات پيروى موسى از خضر و استفاده توحيد افعالى از آيه (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) مىنويسند: «الى غير ذلك» از امورى كه از لوازم كلام استفاده مىشود كه مربوط به تفسير به هيچ وجه نيست]. علاوه بر آن كه تفسير به رأى نيز كلامى است كه شايد آن غير مربوط به آيات معارف و علوم عقليه كه موافق موازين برهانيه است و آيات اخلاقيه كه عقل را در آن مدخليت است، باشد. زيرا كه اين تفاسير مطابق با برهان متين عقلى يا اعتبارات واضحه عقليه است كه اگر ظاهرى بر خلاف آنها باشد لازم است آنها را از ظاهر مصروف نمود.
... پس محتمل است بلكه مظنون است كه تفسير به رأى راجع به آيات احكام باشد كه دست آرا و عقول از آن كوتاه است و به صرف تعبّد و انقياد از خازنان وحى و مهابط ملايكةالله بايد اخذ كرد»[132].
آری به نظر میرسد که ايشان برداشتهاى عرفانى از آيات را از مقوله تفسير نمىداند بلكه از باب لوازم كلام (كه شايد مقصود ايشان بطون باشد) میداند. بنابراين ايشان به تفسير عرفانى باطنى ضابطهمند اشاره دارد كه متكى بر عقل است و به «تفسير به رأى» منتهى نمىشود و همین مطلب را به نوع دیگری آیت الله معرفت بیان کرده و تفاسیر عرفانی را از باب تداعی معانی معرفی میکند[133].
6. روش تفسیر به رأی
تفسیر به رأی یکی از شیوههای تفسیر قرآن است که توسط پیامبر9 مورد انکار و سرزنش قرار گرفته است.
مفهومشناسی
اصل واژه به معناى نظر كردن به هر وسيلهاى است، اعم از نظر كردن با چشم يا قلب يا به وسيلهى شهود روحانى يا به وسيله قوه خيال[134] و نيز واژه «رأى» به معناى عقيدهاى است كه از غلبه گمان پيدا مىشود[135] و برخى مفسّران برآنند كه واژه «رأى» در كتاب و سنّت به معناى درك عقلانى به كار نرفته است[136]. پس مىتوان گفت واژه «رأى» به معناى عقيده، ديدگاه و سليقه شخصى است كه براساس گمان شكل گرفته است.
واژه «باء» در «تفسير به رأى» ممكن است به يكى از این سه معنا باشد:
الف) باء سببيّت، يعنى هركس قرآن را به وسيله و به سبب رأى خود تفسيركند، جايگاهى از آتش دارد (يعنى ممكن است انگيزه و سبب اصلى تفسير آيه، همان رأى و نظر شخصى او باشد، در برابر كسى كه سبب و انگيزهى اصلى او از تفسير، رأى او نيست بلكه او به دنبال حقايق قرآن است، و اگر رأى شخصى او مطابق يا مخالف تفسير باشد برايش فرقى نمىكند).
ب) باء استعانت، يعنى هركس قرآن را با كمك رأى خود تفسير كند جايگاهى از آتش دارد. (در برابر كسانى كه قرآن را با كمك قراين عقلى و نقلى تفسير مىكنند.)
ج) باء زايده، يعنى هركس به جاى تفسير قرآن رأى خود را بگويد. و رأى شخصى او مصداق تفسير شود. (دربرابر كسى كه تفسير حقيقى قرآن را مىگويد نه رأى خود را به جاى تفسير) البتّه معناى اوّل و دوم با روايات تفسير به رأى، سازگار است و معناى دوّم (استعانت) اظهر است[137].
در مباحث آينده در تحليل روايات تفسير به رأى، اين معانى با توجّه به روايات بررسى خواهد شد.
پيشينه تفسير به رأى
زمان دقيق پيدايش روش تفسير به رأى روشن نيست، اما برخى از روايات در مورد مذمّت تفسير به رأى از پيامبر9 حكايت شده است،[138] از ظاهر اين گونه احاديث مىتوان استفاده كرد كه روش تفسير به رأى از زمان پيامبر9 شروع شده بود و به همین خاطر ايشان از اين روش ياد كرده و انجامدهندگان آن را سرزنش نموده است، و لحن روايات آن نيست كه در آينده چنين چيزى اتفاق خواهد افتاد و الآن پيامبر9 پيشگويى مىكند.
بعد از پيامبر9 در زمان ائمه: نيز، اين مسأله مطرح بوده است، از اين رو تعدادى از روايات در مورد مذمّت تفسير به رأى از آنان صادر شده است[139] و حتّى حكايت شده كه امام على7 برخى افراد را مخاطب قرار داده و از تفسير به رأى نهى كرده است[140]. البتّه برخى از اين احاديث ناظر به افرادى است كه مكتبى در برابر اهلبيت: در تفسير قرآن گشوده بودهاند[141].
در عصرهاى بعدى نيز تفسير به رأى در برخى از كتابهاى تفسير راه يافت و گاهى فرقهها و مفسّران همديگر را به تفسير به رأى متّهم مىكردند. براى مثال برخى نويسندگان، فخر رازى صاحب «تفسير كبير» و اخوان الصفا و برخى صوفيه و نيز گاهى اشاعره و معتزله را متهم به تفسير به رأى كردهاند چرا كه آيات قرآن را مطابق با عقايد خويش تأويل و تفسير كردهاند[142].
و در عصر حاضر اين روش تفسيرى اوج گرفت، و برخى افراد منافق صفت نيز با ظهور مكاتب الحادى، تلاش كردند كه با استفاده از آيات قرآن و تفسير به رأى، جوانان مسلمان را جذب خويش سازند و مقاصد الحادى خود را بپوشانند[143]. كه شهيد مطهرى اين روش را ماترياليسم اغفال شده يا ماترياليسم منافق مىخواند[144].
روايات ممنوعيت تفسير به رأى
در اين مورد روايات متعددى در منابع حديثى شيعه و سنّى از پیامبر9 و اهلبیت: حکایت شده است كه مىتوان آنها را به چند دسته تقسيم كرد.
الف) رواياتى كه فقط تفسير به رأى را محكوم و مذمّت مىكند و مجازاتهاى آن را بر مىشمارد.
1. عن النبي9: «من فسّر القرآن برأيه فليتبوّأ مقعده من النار»[145].
«هر كس قرآن را به رأى خويش تفسير كند، جايگاهى از آتش براى خود فراهم خواهد كرد».
2. عن النبي9: «من قال في القرآن برأيه فليتبوء مقعده من النار»[146].
«هركس به رأى خود درقرآن سخن گويد، جايگاهى از آتش براى خود فراهم خواهدكرد».
تذكر: دراين روايت مطلق «قول» و سخن به رأى دربارهى قرآن، سرزنش شده است.
3. عن الصادق7: «من فسّر برأيه آية من كتاب اللَّه فقد كفر»[147].
«هركس آيهاى از كتاب خدا (قرآن) را تفسير به رأى كند به يقين كافر شده است».
4. في عيون اخبار الرضا7 للصدوق عن ابن المتوكّل (محمد بن موسى بن المتوكل) عن على بن ابراهيم، عن أبيه، عن الريان بن الصلت عن على بن موسىالرضا7 عن أبيه عن آبائه عن اميرالمومنين7 قال:«قال رسولاللَّه9قال اللَّه جلّ جلاله ما آمن بي من فسّر برأيه كلامى.»[148]
«پيامبر9 از خداى متعال حكايت مىكند كه هركس كلام مرا تفسير به رأى كند، به من ايمان ندارد».
تذكر: روايت اين سند صحيح و معتبر است[149].
ب) رواياتى كه تفسير به رأى را نوعى سخن نا آگاهانه ودروغ به شمار مىآورد.
1. عن النبي9: «من فسّر القرآن برأيه فقد افترى على اللَّه الكذب»[150].
«هركس قرآن را تفسير به رأى كند به يقين برخدا دروغ بسته است.»
2. عن النبي9: «من قال في القرآن بغير علم فليتبوء مقعده من النار»[151].
«هر كس در مورد قرآن چيزى بدون آگاهى بگويد، جايگاهى از آتش براى خود فراهم خواهد كرد».
تذكر: مقصود اين گونه احاديث آن است كه تفسير به رأى بدان معناست كه چيزى بدون علم در تفسير قرآن گفته شود. و نسبت دادن سخنى بدون آگاهى به خدا دروغ بستن و تهمت زدن بر اوست.
3. عن امير المومنين7: «قال لمدّعى التناقض فيالقرآن): «ايّاك أن تفسّر القرآن برأيك حتّى تفقهه عن العلما، فانّه ربّ تنزيل يشبه بكلام البشر وهو كلام اللَّه وتأويله لا يشبه كلام البشر»[152].
«مراقب باش كه قرآن را با رأى خودت تفسير نكنى (و صبركن) تا اين كه آن را از دانشمندان بگيرى، چراكه چه بسيار (آيات) نازل شدهاى كه مشابه سخنان انسانهاست ولى آن كلام خداست و تاويل آن مشابه سخنان بشر نيست».
ج) رواياتى كه تفسير به رأى را از جهت گمراهى محكوم مىسازد.
عن الباقر7: «وَيْحَكْ يا قتاده ان كنت انّما فسّرت القرآن من تلقاء نفسك فقد هلكت واهلكت»[153].
«امام باقر7 به قتاده (كه مفسّر بصره بود) فرمود: واى بر تو اى قتاده، اگر قرآن را از پيش خود تفسير كنى، به يقين هلاك مىشوى و ديگران را نيز به هلاكت خواهى كشاند».
تذكر: هلاكت در اين احاديث به معناى گرفتارى در آتش آخرت نيست، بلكه به معناى هلاكت دنيوى يعنى گمراهى نيز هست، چراكه شنونده تفسير را نيز اهل هلاكت معرفى مىكند.
پس اينگونه احاديث، تفسير به رأى را كه بدون استفاده از قراين نقلى (احاديث معصومين:) انجام گرفته است، موجب گمراهى خود مفسّر
و ديگران و به هلاكت افتادن هر دو معرّفى مىكند و از اينرو آن را محكوم مىكند.
د) احاديثى كه تفسير به رأى را هر چند كه نتيجهى آن صحيح باشد، محكوم مىكند.
1. عن النبي9: «من قال في القرآن برأيه فاصاب فقد اَخطأ»[154].
«هركس در مورد قرآن، به رأى خود سخن گويد و (به واقع) برسد، يقيناً خطا كرده است».
2. عن الصادق7: «من فسّر القرآن برأيه، ان اصاب لم يُوجَر وان اَخطأ فهو أبعد من السماء»[155].
«كسى كه قرآن را تفسير به رأى كند، اگر (به واقع) برسد، پاداشى داده نمىشود، و اگر به خطا رود، پس او (از مرز حق) بيش از فاصله آسمان (از همديگر) دورشدهاست».
بررسى احاديث
احاديث مذمّت تفسير به رأى از دو جهت قابل بررسى است:
اوّل. از جهت سند
بسيارى از اين احاديث ضعيف، يا مرسل هستند و در ميان احاديث شيعه حديث 4 / الف صحيح السند بود و در احاديث اهل سنّت حديث 2 / الف را حسن دانستهاند. ولى از آنجا كه اين روايات در منابع حديثى شيعه و سنّى فراوان هستند، برخى از بزرگان[156] و صاحبنظران[157] در مورد آنها ادعاى تواتر كردهاند، كه ظاهراً مقصود تواتر معنوى است.
اما به هر حال با توجّه به كثرت روايات و وجود روايات معتبر در بين آنها از بحث سندى بىنياز هستيم.
دوم. از جهت متن
از مجموع احاديث نكات زير به دست مىآيد.
1. تفسير به رأى، گناه كبيره است چرا كه وعده آتش بر آن داده شده است. از اين رو خطر بزرگى به شمار مىآيد.
2. تفسير به رأى يك «روش خطا» در تفسيراست و محكوميت آن از آن جهت نيست كه نتيجه آن غلط است، چراكه گاهى ممكن است نتيجه تفسير به رأى صحيح باشد اما باز هم در احاديث (رديف د) مذموم و خطا شمرده شده است.
به عبارت ديگر خود روش تفسير موضوعيت دارد. و اگر روشى غلط باشد (هرچند كه گاهى به نتيجه درست برسد بازهم) محكوم است[158].
چون كه در صورت صحيح بودن نتايج هم، مفسّر مطلبى را به خدا نسبت داده كه هيچ گونه حجّتى براى آن نداشته است و از اين رو باز هم خطا كرده است. (مفاد احاديث رديف ب و د).
البتّه اين يك مطلب عقلايى است، براى مثال اگر كسى به دروغ ادّعاى پزشك بودن كند، سپس به مداواى مردم اقدام نمايد و اتفاقاً كسى را از مرگ نجات دهد، باز هم عقلا او را سرزنش مىكنند و برطبق قوانين عقلايى بشرى كه در دنيا رايج است، پاداش به او داده نمىشود بلكه به جريمه يا زندان محكوم مىشود، چرا كه روش او غلط است و معمولاً به خطا مىرود (هر چند كه اتفاقاً يك مورد صحيح باشد و به واقع برسد).
تذكر: جالب آن است كه اگر كسى روش صحيح علمى (در پزشكى) داشت، و در عمل جرّاحى خطا كرد، به نوعى خطاى او بخشوده و جبران مىشود و به وسيله ديگران سرزنش نمىشود چون روش صحيح بوده اما خطاى انسانى كرده است. به خلاف آن مواردى كه روش او غلط باشد، يا تخصص كافى نداشته باشد. در احاديث تفسير به رأى (رديف د) به نوعى به اين مطلب اشاره شده بود.
جمعبندی و نتیجهگیری
پیامبر اکرم9 از روش تفسیر اجتهادی جامع در تفسیر قرآن استفاده کرده است. یعنی از روشهای صحیح قرآن به قرآن ـ قرآن به روایت ـ اشاری (بطنی و عرفانی) ـ عقلی و علمی استفاده کرده و از روش تفسیر به رأی پرهیز کرده است.
یادآوری: البته پیامبر اکرم9 در روایات تفسیری خود گرایشها (سبکها، الوان، اتجاهات) خاصی نیز داشته برای مثال ایشان به سبک اخلاقی، فقهی، اجتماعی، سیاسی و جهادی در تفسیر قرآن توجه ویژه داشته است که بررسی این موارد نیاز به مقالهی مستقل دارد. چرا که مبحث روشهای تفسیری و گرایشهای تفسیری دو حوزهی جداگانه است[159].
ج: شمارگان روايات تفسيرى پیامبر9 (قلمرو احاديث تفسيرى)
در مورد تعداد آياتى كه پيامبر تفسير كرده و روايات تفسيرى ايشان سه ديدگاه وجود دارد.
ديدگاه اول
احمد ابن تيميه (م 728 ق) بر آن است كه پيامبر9 تمام آيات قرآن را تفسير كرده است، چرا كه از طرفى خداوند ايشان را به عنوان مبين و مفسّر قرآن معرفى كرده است[160] و تبيين شامل بيان معانى و الفاظ مىشود[161] و از طرف ديگر از ابنمسعود حكايت شده «وقتى پيامبر9 ده آيه قرآن به فردى از آنان مىآموخت، از آنها نمىگذشت تا اينكه معانى و عمل بدانها را مىآموخت»[162] و از طرف دیگر هر گاه كتابى براى گروهى تدوين شود به طور معمول محتواى كتاب را به آنان مىآموزند، و قرآن كريم نيز كتاب قانون مسلمانان است، آيا ممكن است محتواى اين كتاب به مردم تفهميم نشده باشد در حالى كه وظيفه پيامبر بوده كه آنچه را مربوط به مردم است براى آنها بيان كند.[163] از طرفداران ديگر اين ديدگاه آيت اللَّه محمدهادى معرفت است كه مىنويسند. «پيامبر براى امت، به ويژه براى صحابيان جميع معانى قرآن را بيان كرده و شرح داده است يا به وسيله نص يا به وسيله بيان تفاصيل اصول شريعت و فروع آنها، مخصوصاً هنگامى كه ما روايات ائمه: را در بيان تفاصيل شريعت و معانى قرآن به آنها اضافه كنيم.»[164]
ديدگاه دوم
سيوطى (م 911 ق) و الخُوَّيى (م 637 ق) طرفداران آنان[165] بر آنند كه پيامبر9 جز اندكى از قرآن را تفسير نكرده است چرا كه از طرفى از عايشه حكايت شده كه پيامبر تنها چند آيه از قرآن را تفسير كرد كه جبرئيل به او آموخته بود.[166]
و از طرف ديگر خدا مردم را به تفكر و تدبّر در آيات قرآن فراخواند تا مردم به فهم آيات دست يابند و تفسير برخى آيات را به عهده مردم گذارده است و اگر پيامبر همه آيات را تفسير مىكرد، با دعوت قرآن به تدبر منافات داشت. و از طرف دیگر پيامبر9 در مورد برخى صحابه از جمله ابن عباس، براى فراگيرى علم تفسير دعا نمود كه «خدايا او را در دين فقيه كن عالم به تأويل (= تفسير) بنماى!»[167] پس در واقع تفسير بخشى از آيات را بر عهده ديگران گذاشته است، بنابراين نيازى نبوده است كه پيامبر تمام قرآن را تفسير كند.
طرفداران ديدگاه دوم به ردّ دلايل ديدگاه اول چنین پرداختهاند که:
اولاً نص صريحى در دست نيست كه تفسير تمام آيات قرآن وظيفه پيامبر9 باشد[168]. بلكه وظيفه ايشان تبيين آياتى بوده كه نياز به تفسير، تبيين، تخصيص، تقييد و مانند آن داشته است.
ثانياً تنها 250 روايت تفسيرى از پيامبر9 به دست ما رسيده است[169] كه همهی آيات را پوشش نمىدهد.
ثالثاً دليلى در دست نيست كه پيامبر9 تمام آيات را براى صحابه تفسير كرده باشد و اصولاً با توجه به جنگها و عمر كوتاه ايشان، فرصت چنين كارى وجود نداشت.
رابعاً مقصود از روايت عايشه (بنابر فرض صحت سند)[170]آن است كه هربار كه جبرئيل آياتى مىآورد، پيامبر آن را به مردم تعليم مىداد و چون نزول قرآن تدريجى بوده، كم كم براى مردم تفسير مىكرد.[171]
ديدگاه سوم
دكتر ذهبى[172] و برخى معاصرين[173] آن را تقويت مىكنند بر آنند كه پيامبر9 بسيارى از آيات قرآن را تفسير كرده است، چرا كه از طرفى همهی آيات قرآن نيازمند تفسير نيست، چون قرآن عربى واضح است و با مراجعه به منابع تفسير (غير از سنت) قابل فهم است.
و از طرف ديگر احاديث پيامبر9 به 250 روايت موجود منحصر نمىشود، چون سنت پيامبر9 حتى سيره عملى ايشان به نوعى تفسير و توضيح آيات قرآن است. و بسيارى از احاديث ايشان توسط اهلبيت: حكايت شده است و آنان فرمودند: «هرچه ما مىگوييم كلام پيامبر9 است.»[174]
بنابراين روايات تفسيرى پيامبر9 كه مستقيم و غيرمستقيم از ايشان حكايت شده تعداد زيادى خواهد شد كه برخى تا چهارهزار حديث نوشتهاند.[175]
بررسى
ديدگاه سوم با توجه به دلايلى كه آورده شد و اشكالاتى كه به ديدگاه اول و دوم وارد شد با عنايت به حجم روايات تفسيرى شيعه، كه 16000 حديث آن در تفسير «البرهان» گردآورى شده است بعيد نيست.
در ضمن با توجه به مطالبى كه در تعريف تفسير روایى گذشت، تفسير روایى شامل احاديث پيامبر9 و اهلبيت: مىشود بنابراين شمارگان احاديث تفسيرى به حدود 16000 مىرسد البته روشن است كه همهی اين احاديث از ارزش و اعتبار يكسان برخوردار نيستند و همهی جزئيات آيات قرآن را نیز پوشش نمىدهد.
اما ديدگاه آيت اللَّه معرفت را اگر نتوانيم به ديدگاه سوم برگردانيم، بايد بگوييم كه آن ديدگاه چهارمى در اين مبحث به شمار مىرود كه قائل به تفصيل هستند چراكه ايشان قبول مىكنند كه تعداد روايات تفسيرى پيامبر9 در اصل زياد بوده است اما در نقل و حكايت كم است.[176]
به عبارت ديگر ايشان بين بيان معانى آيات توسط پيامبر9 (كه شامل همه آيات مىشود) و آنچه به صورت نص از ايشان حکایت شده (كه قليل است) تفاوت مىگذارند و برآنند كه طرفداران ديدگاه دوم مقصودشان قليل بودن منقولات منصوص از پيامبر9 است[177].
پینوشتها:
[1]. بحارالانوار، مجلسی، ج 92، ص 19.
[2]. متقی هندی، کنزالعمال، خ 4027.
[3]. همان.
[4]. همان.
[5]. عن النبی9: «القرآن هو الدواء». (کنزالعمال، خ 2310)
[6]. همان.
[7]. همان و نیز همين مضمون در بحارالانوار، ج 92، ص 27 و تفسیر عیاشی، ج 1، ص 3.
[8]. بحارالانوار، ج 92، ص 19 و کنزالعمال، خ 2356.
[9]. کنزالعمال، خ 2776.
[10]. عن رسول الله(ص): «خیارکم من تعلّم القرآن و علّمه». (بحارالانوار، ج 92، ص 186 و کنزالعمال، خ 2351)
[11]. کنزالعمال، خ 2133.
[12]. همان، ج 77، ص 100.
[13]. همان، خ 2382.
[14]. همان، خ 2257.
[15]. بحارالانوار، ج 92، ص 17.
[16]. همان، ص 190.
[17]. همان، خ 4021.
[18]. عن رسول الله(ص): «ان الله لایعذّب قلباً وعی القرآن». همان، خ 2400.
[19]. بحارالانوار، ج 92، ص 197 و کنزالعمال، خ 2888.
[20]. کنزالعمال، خ 29890.
[21]. کنزالعمال، خ 2472.
[22]. بحارالانوار، ج 92، ص 20.
[23]. کنزالعمال، خ 4031.
[24]. همان، خ 2316.
[25]. همان، خ 2461.
[26]. ر.ک: منطق تفسیر قرآن (روشها و گرایشهای تفسیر قرآن)، محمدعلی رضاییاصفهانی و روشهای تفسیری، حسین علویمهر.
[27]. بحارالانوار، ج 92، ص 107.
[28]. همان، ج 92، ص 111.
[29]. بحارالانوار، ج 92، ص 186.
[30]. در حقیقت خدا به عدالت و نیکی امر میکند...
[31]. پس كسى كه هموزن ذرهاى (كار) نيك انجام دهد آن را مىبيند و كسى كه هموزن ذرهاى (كار) بد انجام دهد آن را مىبيند.
[32]. بگو: «اى بندگان من كه در مورد خودتان زياده روى كردهايد، از رحمت خدا نااميد نشويد، [چرا] كه خدا تمام آثار (گناهان) را مى آمرزد؛ كه تنها او بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»
[33]. کنزالعمال، متقی هندی، خ 35391.
[34]. تعريف تفسير معمولاً در مبانى روشهاى تفسيرى بيان مىشود. و در اينجا حاصل سخن مفردات راغب اصفهانى، تاج العروس، قاموس قرآن، علّامه طباطبايى (الميزان، ج1، ص4) و سيوطى (الاتقان، ج 2، ص 192) و طبرسى (مجمعالبيان، ج1، ص 13) بيان شد. در كتاب درآمدى بر تفسير قرآن، محمدعلی رضاییاصفهانی، ص 35 تا ص 39 ديدگاههاى آنان و نيز جمعبندى آن آمده است.
[35]. (وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ). (نحل/ 44)
[36]. ر.ك: مبحث روش تفسير قرآن به قرآن در همين نوشتار.
[37]. ر.ك: مبحث روش تفسير به رأى در همين نوشتار.
[38]. ر.ك: الميزان، ج 1، ص 5.
[39]. در مورد هر يك از اين گرايشها و روشها به مبحث مورد نظر در همين نوشتار مراجعه شود.
[40]. ر.ک: کتابهای فوق و نیز در کتاب درسنامه روشها و گرایشهای تفسیر قرآن، محمدعلی رضاییاصفهانی، ص 39 ـ 46 این تقسیمات را نقد و بررسی کردهاند.
[41]. انعام / 82..
[42]. لقمان / 13.
[43]. صحيح بخارى، كتاب تفسير قرآن، جامع البیان، ج 7، ص 256، قرطبی، ج 7، ص 30 و تفسير ابن كثير، ج 4، ص 444؛ بصائر الدرجات، صفار، ص 195.
[44]. لقمان / 14.
[45]. احقاف/ 15.
[46]. تفسير صافى، فیضکاشانی، ج5، ص14 (ذيل آيات 15ـ16، سوره احقاف)؛ تفسيرالقرآن العظيم، ابن كثير، ج 2، ص 445 از صحابه نقل مى كند.
[47]. التفسير و المفسّرون، ج 1، ص 41.
[48]. ر.ك: مجمع البيان، ج 1، ص 478، ذيل آيهى 1 سوره غاشيه (چاپ قاهره 1379).
[49]. مقدمة في اصول التفسير، ابن تيميه (661 - 728 ه)، ص 93، «فالجواب إنّ أصح الطرق في ذلك، أن يفسّر القرآن بالقرآن».
[50]. ر.ك: تفسير الميزان، ج 1، صص 14ـ 15.
[51]. ر.ك: التفسير و المفسّرون في ثوبة القشيب، ج 2؛ مبانى و روشهاى تفسير قرآن، ص287؛ و اصول التفسير و قواعده، ص 79.
[52]. ر.ک: چهل حدیث، امام خمینی، ص 421، تفسیر سوره حمد، ص 107 ـ 106.
[53]. البته گاهی از روش تفسیر روائی با عنوان «تفسیر نقلی و مأثور» یاد میشود و آن را اعم از تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر قرآن براساس سخنان صحابه و تابعین میشمارند. (ر.ک: التفسیر و المفسرون، معرفت، ج 2، ص 21)
[54]. نحل / 44.
[55]. «ألا وانّي أوتيت القرآن و مثله معه»؛ الاتقان، ج 4 ص 174.
[56]. شمارگان روایات تفسیری پیامبر(ص) در مبحث بعدی مورد بررسی قرار میگیرد.
[57]. تفسير طبرى، ج 1، ص 27 ـ 28 و ص 30.
[58]. المعيار والموازنة، اسكافى، ص 304؛ التفسير و المفسّرون، محمدهادی معرفت، ج 1، ص 175.
[59]. الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، ج 2، ص 397.
[60]. احزاب/ 33.
[61]. الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، ج 2، ص 395.
[62]. «صلّوا كما رأيتموني اُصلّي»؛ بحار الانوار، علّامه مجلسى، ج 85، ص 279.
[63]. «خذوا عنّي مناسككم» (اين روايت را با اين لفظ نيافتيم اما مضمون آن در بحار، ج 28، ص 95 و ج 37 ص 115 آمده است).
[64]. كافى، ج 1، ص 286؛ عيّاشى، ج 1 ص 249ـ251؛ حاكم حسكانى، شواهد التنزيل، ج 1، ص 149؛ التفسير و المفسّرون، معرفت، ج 1، ص 181.
[65]. براى اطلاع از احاديث تفسيرى پيامبر9 ر.ك: الاتقان، ج 4، ص 180 و ص 214 ـ 257 و نيز التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب، معرفت، ج 1، ص 181 ـ 199.
[66]. اين مطلبى است كه دكتر ذهبى، در التفسير و المفسّرون، ج 1، ص 89، بدان اعتراف دارد.
[67]. آيتالله معرفت در التفسير والمفسّرون، ج 1، ص 181 از نوه سيد هاشم بحرانى نقل مىكند كه روايات پيامبر و روايات ايشان كه از طريق اهل بيت: نقل شده را جمعآورى كرده و تاكنون به چهار هزار حديث رسيده است و ما در بخش بعدی این نوشتار شمارگان روایات تفسیری پیامبر9 را بررسی میکنیم.
[68]. قال له رجل انّك لتفسّر من كتاب اللَّه ما لم يسمع، فقال: علينا نزل قبل الناس و لنا فسّر قبل أن يُفَسّرُ في الناس، فنحن نعرف حلاله و ناسخه و منسوخه و...؛ نورالثقلين، ج 4، ص 595، ح 19.
[69]. تفسير فرات كوفى، ص 258، ح 351.
[70]. قال ابن عباس: «جلّ ما تعلّمت من التفسير، من عليّ بن أبيطالب»؛ بحار، ج 89، ص 6 ـ 105.
[71]. ر.ك: التفسير و المفسّرون، دكتر ذهبى و آيت الله معرفت، (مبحث ابن عباس).
[72]. اين رساله گاهى تحت عنوان «رسالة المحكم و المتشابه»، به سيد مرتضى نسبت داده مىشود و در مجلدات قرآن بحارالانوار نقل شده است. ر.ك: تأسيس الشيعة لعلومالاسلام، سيد حسن صدر، ص 318.
[73]. ر.ك: بحارالانوار، مجلسى، ج89، ص40؛ التمهيد في علوم القرآن، معرفت، ج1، ص292؛ سير تطوّر تفاسير شيعه، سيد محمد على ايازى، ص 28.
[74]. الفهرست، ابن نديم، ص36.
[75]. سير تطوّر تفاسير شيعه، ص39.
[76]. ر.ک: تفسیر سوره حمد، امام خمینی;، ص 73 ـ 72.
[77]. هیچ چیزی نیست مگر آن که به حمد او تسبیح گوید، لکن شما تسبیح آنها را نمیفهمید. (اسراء / 44)
[78]. تفسیر کشاف، ج 2، ص 451، ذیل آیه 44 اسراء، تفسیر کبیر فخر رازی، ج20، ص 219 ذیل آیه فوق.
[79]. بحارالانوار، ج 61، ص 27 «کتاب السماء والعالم»، «باب عموم احوال الحیوان واصنافها»، حدیث 8.
[80]. اثبات الهداة، ج 2، ص 45.
[81]. تفسیر سوره حمد، حضرت امام خمینی;، همان، صص 102 و 101.
[82]. اثبات الهداة، ج 2، ص 45.
[83]. ر.ك: مفردات راغب اصفهانى، ماده عقل.
[84]. رأیت العقل عقلین فمطبوع و مسموع
و لاینفـع مسموع اذا لم یک مطبـوع
ر.ک: دیوان امام علی7، ص 121؛ احیاء علوم الدین: 1 / 86.
[85]. انبياء/ 22، «اگر (بر فرض) در آن دو (= آسمان و زمين،) معبودانى جز خدا بودند، حتماً (آسمان و زمين) تباه مىشدند؛ پس، خدا، پروردگار تخت (جهاندارى و تدبير هستى)، منزّه است از آنچه (او را) وصف مىكنند».
[86]. ر.ك: ص/ 29؛ محمد/ 24؛ نساء/ 82؛ يوسف/ 2؛ نحل/ 44 ...
[87]. تطوّر تفسير القرآن، محسن عبدالحميد، ص 98؛ المفسّرون حياتهم و منهجهم، ايازى، ص 40.
[88]. قلم/ 42.
[89]. مائده/ 64.
[90]. نورالثقلين، ج 1، ص 650 (حديث 279).
[91]. ر.ك: نورالثقلين، ج 1، ص 706 و ص 494؛ ج 3، ص 383؛ ج 4، ص 608.
[92]. ر.ك: نهج البلاغه، خطبههاى 152، 184، 228.
[93]. التفسير و المفسّرون، معرفت، ج 2، ص 350؛ ج 1، ص 435.
[94]. ر.ک: چهل حديث، امام خميني;، ص 513 و تفسير سوره حمد، همو، ص 53 ـ 51.
[95]. ر.ک: التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج 2، ص349 و تفسیر به رأی، مکارم شیرازی، ص 38 و روش علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، علی آلوسی، ص246 و المفسرون حیاتهم و منهجهم، ایازی، ص40 و اصولالتفسیر وقواعده، شیخ خالد عبدالرحمن العک، ص167 والتفسیر والمفسرون، ذهبی، ج1، ص 255 و مبانی و روشهای تفسیر قرآن، عمید زنجانی، ص331 و تسنیم، جوادی آملی، ج1، ص 169 ـ 171.
[96]. انبیاء / 30.
[97]. الاتقان فی علوم القرآن، ج 2، ص 394.
[98]. ر.ک: پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، محمدعلی رضاییاصفهانی، ج 2، ص 248 به بعد.
[99]. این آیه با اختلاف کمی در الفاظ در دو سوره رعد / 2، لقمان / 10 آمده است.
[100]. ر.ک: تفسیر برهان، ج 2، ص 278 که از تفسیر علی بن ابراهیم و تفسیر عیاشی نقل کرده است.
[101]. ر.ک: پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني، ج 1، ص 160.
[102]. البتّه در برخى احاديث أهلبيت: نيز نكات علمى در تفسير آيات قرآن آمده است.مثلا در مورد تعداد 360 مشرق و مغرب در معارج/40 (معانى الاخبار، شيخ صدوق، ص 221) و نام سيارات در تفسير تكوير/ 16- 15 (مجمعالبيان، ج1، ص 677) و... كه يكى از موارد تفسيرى اهلبيت: به شمار مىآيد، ولى تفسير علمى مصطلح نيست چون از يافتههاى علمى در تفسير قرآن استفاده نشده است، بلكه اهل بيت: اسرار علمى آيه را با كمك علم امامت بيان كردهاند كه اين جزيى از تفسير روايى مىشود.
[103]. ر.ک: «الجواهر»، طنطاوی و «احیاء علوم الدین»، ابوحامد غزالی.
[104]. ر.ک: التفسیر العلمی فی المیزان، احمد عمر ابوحجر و درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، محمدعلی رضاییاصفهانی.
[105]. ر.ک: پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، محمدعلی رضاییاصفهانی.
[106]. شعراء / 80.
[107]. جواهر القرآن، ابوحامد غزالى، فصل پنجم، ص 27.
[108]. التفسير و المفسّرون، ج 2، ص 481، به نقل از ابن ابى الفضل مرسى.
[109]. البرهان فى علوم القرآن، ج 2، صص 181 - 182
[110]. ر.ك: التفسير و المفسّرون، ج 2، صص 454 تا 495.
[111]. ر.ک: درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، محمدعلی رضاییاصفهانی.
[112]. اعراف / 189، ترجمهى الهى قمشهاى.
[113]. القرآن و العلم الحديث، عبدالرزاق نوفل، ص 156.
[114]. ر.ك: مقدمهى تفسير الميزان، ج 1، ص 6 به بعد.
[115]. ر.ک: درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، محمدعلی رضاییاصفهانی.
[116]. يس/ 38.
[117]. فيزيك نوين، دكتر اريك ـ اوبلاكر، ترجمهى بهروز بيضايى، صص 45 ـ 48.
[118]. همان، صص 45 ـ 48.
[119]. ر.ک: پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، محمدعلی رضاییاصفهانی.
[120]. يس/ 36.
[121]. ر.ک: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، مصطفوی، ج 6، ص 149، مادهی «شور».
[122]. مريم / 29.
[123]. اصول التفسير و قواعده، شيخ خالد عبدالرحمن العك، ص 205 ـ 206.
[124]. ر.ک: منطق تفسیر قرآن (روشها و گرایشهای تفسیر قرآن) محمدعلی رضائیاصفهانی.
[125]. ر.ک: بحار الانوار، ج 92، ص 95؛ كنزالعمال، ج 1، ص 2461.
[126]. در مبحث گونههاى تفسير اشارى (تفسير باطنى) برخى از اين موارد ذكر خواهد شد.
[127]. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 18.
[128]. بحار الانوار، ج 92، ص 20 و ص 103 و ج 78، ص 278.
[129]. الفتوحات المكية، محىالدين ابن عربى، ج 1، ص 279.
[130]. الميزان، ج 1، ص 5 و ص 7؛ التفسير والمفسّرون في ثوبه القشيب، معرفت، ج 2، ص 526 - 527.
[131]. ر.ک: منطق تفسیر قرآن (روشها و گرایشهای تفسیر قرآن)، محمدعلی رضاییاصفهانی؛ التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب و التفسیر الاثری الجامع، آیت الله معرفت.
[132]. پرواز در ملکوت، مشتمل بر آداب الصلوة، امام خمینی;، ج 2، ص 113 ـ 112.
[133]. ر.ک: التفسیر الاثری الجامع، معرفت، ج 1، ص 46.
[134]. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، مصطفوى، ج4، ص 14.
[135]. مفردات راغب اصفهانى، ماده «رأى».
[136]. تفسير به راى، مكارم شيرازى، ص 22.
[137]. ر.ك: درآمدى بر تفسير علمى قران، ص 109، محمدعلی رضاییاصفهانی؛ مبانى و روشهاى تفسير قرآن، عميد زنجانى، ص 228-229.
[138]. ر.ك: امالى صدوق، ص6، حديث 3 و سنن ترمذى، ج4؛ كتاب تفسير القران، حديث 2960 - 2961؛ مقدّمه تفسير برهان، ص 16.
[139]. اين آيات در بخش بعدى مىآيد.
[140]. البرهان، ج1، ص 41.
[141]. وسائل الشيعه، الحر العاملى، ج18، باب 13 من ابواب صفات القاضى، حديث 25.
[142]. ر.ك: التفسير بالرأي، دكترمحمد زغلول، ص177، به بعد و مبانى و روشهاى تفسير قرآن، عميد زنجانى، ص223.
[143]. ر.ک: تفسير به رأى، مكارم شيرازى، ص 49 - 52.
[144]. ر.ک: مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج1، ص 460 (درعلل گرايش به ماديگرى).
[145]. مقدمة تفسير برهان (مرآة الانوار) ص 16 و الميزان، ج3، ص 75.
[146]. سنن ترمذي، ج5، ص 199؛ تفسير قرطبى، ج1، ص 27؛ كنز العمال، ج2، ص 10 (در سنن ترمذى اين حديث را حسن مىدانند).
[147]. تفسير برهان، ج1، ص 19.
[148]. عيون اخبار الرضا7، الصدوق، ج1، ص 116؛ بحار الأنوار، ج89، ص 107؛ امالى صدوق، ص6، حديث 3.
[149]. محمد بن موسى بن متوكل ثقه است. (معجم رجال الحديث، خويى، ج17، ص 5 ـ 284) و علىبن ابراهيم و پدرش وثاقت آنان در رجال مشهوراست و اما ريّان بن الصلت نيز ثقه است. (همان، ج7، ص 210ـ209)
[150]. مقدمه تفسير برهان (مرآة الأنوار)، ص 16.
[151]. الميزان، ج3، ص 75؛ نقل از منية المريد.
[152]. كتاب التوحيد، صدوق، باب 36، ص 264 (ط بيروت).
[153]. مقدمه تفسير برهان (مرآة الانوار)، ص 16.
[154]. سنن ترمذى، ابو داود سجستانى، ج4، كتاب تفسير القرآن، حديث 2961 (البتّه ايشان اينحديث را غريب مىدانند.) و مشابهآن در همان، حديث 2960. و نيز الميزان، ج3، ص75.
[155]. مقدمه تفسير برهان (مرآة الانوار)، ص 16 و مشابه آن در ص 28؛ بحار الانوار ج89، ص 110.
[156]. البيان في تفسير القران، ابوالقاسم خويى، ص 269؛ فرايد الاصول، شيخ انصارى، ج1، ص 139.
[157]. مبانى و روشهاى تفسير قرآن، عميد زنجانى، ص 221.
[158]. علّامه طباطبايى به همين نكته در مورد روايات تفسير به رأى تصريح كرده و مىفرمايد: «فالتفسير بالرأي المنهي عنه أمر راجع الى طريق الكشف دون المكشوف»، (الميزان، ج3، ص 76).
[159]. ر.ک: منطق تفسیر قرآن (روشها و گرایشهای تفسیری قرآن) محمدعلی رضاییاصفهانی.
[160]. (وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ)؛ (نحل/ 44).
[161]. مقدمة فى اصول التفسير، ابن تيميه، ص 5 ـ 6.
[162]. جامع البيان، طبرى، ج 1، ص 27 ـ 28 و ص 30 و الاتقان فى علوم القرآن، سيوطى، ج 4، ص 244.
[163]. مقدمة فى اصول التفسير، ابن تيميه، ص 35 (با تلخيص)
[164]. التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، معرفت، ج 1، ص 179.
[165]. الاتقان فى علوم القرآن، سيوطى، ج 4، ص 171 و ص 181.
[166]. جامع البيان، طبرى، ج 1، ص 37.
[167]. اللّهم فقّهه فى الدين و علّمه التأويل (احمد بن حنبل، مسند، ج 4، ص 127).
[168]. علوى مهر، حسين، روشها و گرايشهاى تفسيرى، ص 105.
[169]. ذهبى، محمدحسين، التفسير و المفسرون، ج 1، ص 53 ـ 54.
[170]. اين حديث را منكر غريب دانستهاند و استدلال به آن را باطل شمردهاند (التفسير و المفسرون،
ج 1، ص 55)
[171]. معرفت، محمدهادى، التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، ج 1، ص 178.
[172]. ذهبى، محمدحسين، التفسير و المفسرون، ج 1، ص 53 - 54.
[173]. علوىمهر، حسين، روشها و گرايشهاى تفسيرى، ص 106 و بابائى، علىاكبر، مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 8 ـ 47.
[174]. ر.ك: خويى، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، ج 18، ص 276 و طباطبائى، محمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 19، ص 33.
[175]. آيت اللَّه محمدهادى معرفت از نوهی سيد هاشم بحرانى نقل مىكند. (التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، ج 1، ص 181)
[176]. معرفت، محمدهادى، التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، ج 1، ص 180.
[177]. همان، ص 177.