پرسش

علت جنگ‌های اسلام و پیامبر چيست؟ آيا اين جنگ ها براي مجبور كردن ديگران به پذيرش اسلام است؟

˜ پاسخ

با توجه به آيات و روايات در می‌يابيم كه اسلام ديگران را به پذيرش خود مجبور نمی‌كند و در سوره‌ بقره آيه‌ 256 می‌فرمايد: (لااكراه في الدين)؛ «هيچ اجباري در پذيرش دين نيست.» از این‌رو اسلام با زور شمشير گسترش پيدا نكرده است و فلسفه و علت جنگ‌هاي مسلمانان را باید در چيزهای ديگري جستجو نمود كه در اینجا به آن اشاره می‌کنیم.
جهاد در اسلام‏

از آنجا که هميشه افراد زورمند، خودكامه، فرعون‌ها، نمرودها و قارون‌ها، كه اهداف انبياء را مزاحم خويش مى‏ديده‏اند در برابر آن‌ها ايستاده و جز به محو دين و آيين خدا راضى نبودند از همین روی دينداران راستين در حالی که پایبند به عقل و منطق و اخلاق هستند وظیفه‌ی خود می‌دانند در مقابل اين گردنكشان ظالم و ستمگر بايستند و موانع فهم و تبلیغ دین را بر طرف کنند و مسیر خود را از راه مبارزه‌ با آنان، به سوى جلو باز كنند، و از طرفی جهاد يكى از نشانه‏هاى موجود زنده است و يك قانون عمومى در عالم حيات است، تمام موجودات زنده اعم از انسان و حيوان و گياه، براى بقاى خود، با عوامل نابودى خود، در حال مبارزه‏اند[1].

به هرحال از افتخارات مسلمانان، پیوستگی دين با حكومت و داشتن دستور جهاد در برنامه‏هاى دينى است، ولی بايد دقت کرد که جهاد اسلامى چه اهدافى را تعقيب مى‏كند؛ زیرا آنچه ما را از جنگ طلبان جدا مى‏سازد همين موضوع است.
اهداف جهاد در اسلام‏

الف) جهاد براى خاموش كردن فتنه‏ها

خدای متعال دستورها و برنامه‏هايى براى سعادت، آزادى، تكامل و خوشبختى انسان‌ها بر پیامبران نازل كرده و آن‌ها موظف شده‌اند كه اين دستورها را به مردم برسانند، حال اگر فرد يا جمعيتى، اين برنامه‌ها و دستورات را مزاحم منافع خود ببينند و سر راه دعوت انبياء موانعى ايجاد نمايند، آن‌ها حق دارند نخست از طريق مسالمت‏آميز و اگر ممكن نشد با توسل به زور اين موانع را از سر راه دعوت خود بردارند و آزادى تبليغ را براى خود كسب كنند.

به عبارت ديگر مردم در همه نقاط اين حق را دارند كه نداى مناديان راه حق را بشنوند، و در قبول دعوت آن‌ها آزاد باشند حال اگر كسانى بخواهند آن‌ها را از حق مشروعشان محروم سازند و اجازه ندهند صداى مناديان راه خدا به گوش جان آن‌ها برسد و از قيد اسارت و بردگى فكرى و اجتماعى آزاد گردند، طرفداران اين برنامه حق دارند براى فراهم ساختن اين آزادى از هر وسيله‏اى استفاده كنند و از اينجا ضرورت جنگ و جهاد در اسلام و ساير اديان آسمانى روشن مى‏گردد.

هم‌چنين اگر افرادی، مؤمنان را تحت فشار قرار دهند كه به آيين سابق باز گردند، براى رفع اين فشار نيز از هر وسيله مى‏توان استفاده كرد؛ از این‌رو قرآن کریم می‌فرماید:

(وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى‏ لاَتَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ)[2]؛ «و با آن‌ها پيكار كنيد؛ تا اينكه آشوبگرى باقى نماند و دين، فقط براى خدا باشد و اگر خوددارى كردند، پس هيچ تجاوزى جز بر ستمكاران [روا] نيست.

ب) جهاد دفاعى‏

آيا می‌توان پذیرفت كسى به انسان حمله كند و او از خود دفاع ننمايد؟ يا ملتى متجاوز و سلطه‏گر، بر ملت ديگر هجوم ببرند و آن‌ها دست روى دست گذارده نابودى كشور و ملت خويش را تماشا كنند. در اينجا تمام قوانين آسمانى و بشرى به شخص يا جمعيتى كه مورد هجوم واقع شده، حق مى‏دهد براى دفاع از خويشتن به پا خيزد و آنچه در قدرت دارد به كار برد، و از هرگونه اقدام منطقى براى حفظ موجوديت خويش فروگذار نكند و قرآن‌‌کریم در این باره می‌فرماید: (أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ)[3]؛ «به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده، رخصت (جهاد) داده شد، بخاطر اينكه آنان مورد ستم واقع شده‏اند؛ و قطعاً خدا بر يارى آنان تواناست. اين نوع جهاد را «جهاد دفاعى» مى‏نامند، جنگ‌هايى مانند جنگ احزاب، احد، موته، تبوك، حنين و بعضى ديگر از غزوات اسلامى جزء اين بخش از جهاد بوده و جنبه‌ دفاعى داشته است.

هم اكنون نیز بسيارى از دشمنان اسلام، جنگ را بر مسلمين تحميل كرده‏اند و سرزمين‌هاى اسلامى را اشغال نموده و منابع آن‌ها را زير سلطه خود گرفته‏اند چگونه اسلام اجازه مى‏دهد در مقابل آن‌ها سكوت شود؟

ج) جهاد براى حمايت از مظلومان‏

شاخه ديگرى از جهاد كه در آيات ديگر قرآن به آن اشاره شده، جهاد براى «حمايت از مظلومان» است، در آيه 75 سوره نساء مى‏خوانيم:

(وَما لَكُمْ لاتُقاتِلُونَ فِي‌ سَبِيلِ‌اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ‌ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً)؛ «و شما را چه شده كه در راه خدا، و [در راه نجات‏] مردان و زنان و كودكانى كه (به دست ستمگران) تضعيف شده‏اند، جنگ نمى‏كنيد؟! [همان‏] كسانى كه مى‏گويند: «[اى] پروردگار ما! از اين آبادى (مكه)، كه مردمش ستمگرند، ما را بيرون ببر؛ و از طرف خويش، براى ما سرپرست (و رهبر)ى تعيين فرما؛ و از جانب خويش، ياورى براى ما قرار ده.»

قرآن‌کریم از مسلمانان مى‏خواهد كه هم در راه خدا و هم مستضعفان مظلوم، جهاد كنند، و اين دو از هم جدا نيستند و با توجه به اينكه در این آيه قيد و شرطى نيست، اين مظلومان و مستضعفان در هر نقطه جهان باشند، لازم است از آن‌ها دفاع كرد و نزديك و دور، داخل و خارج كشور تفاوت نمى‏كند.

و به تعبير ديگر حمايت از مظلومان در مقابل ظالمان، در اسلام يك اصل است كه بايد مراعات شود، حتى اگر به جهاد منتهى گردد، اسلام اجازه نمى‏دهد مسلمانان در برابر فشارهايى كه به مظلومان جهان وارد مى‏شود بى‏تفاوت باشند، و اين دستور يكى از ارزشمندترين دستورات اسلامى است كه از حقانيت اين آيين خبر مى‏دهد.

د) جهاد براى محو شرك و بت پرستى‏

اسلام آزادى عقيده را محترم مى‏شمرد، و هيچ كس را با اجبار به سوى اين آيين دعوت نمى‏كند، به همين دليل به اقوامى كه داراى كتاب آسمانى هستند، فرصت كافى مى‏دهد كه با مطالعه و تفكر، آيين اسلام را بپذيرند، و اگر نپذيرفتند، با آن‌ها به صورت يك «اقليت هم پيمان» (اهل ذمه) برخورد مى‏كند و با شرايط خاصى كه نه پيچيده است و نه مشكل، با آن‌ها همزيستى مسالمت‏آميز دارد؛ و در عين حال نسبت به شرك و بت پرستى، سختگير است. زيرا شرك و بت پرستى نه دين است و نه آيين، که محترم شمرده شود، بلكه يك نوع خرافه و انحراف است و در واقع يك نوع بيمارى فكرى و اخلاقى است كه بايد به هر قيمت ممكن، آن را ريشه‏كن ساخت.

آزادى و احترام به فكر ديگران، در مواردى مطرح مى‏شود كه فكر و عقيده، حداقل يك ريشه‌ صحيح داشته باشد، اما انحراف و خرافه و گمراهى و بيمارى چيزى نيست كه محترم شمرده شود. به همين دليل اسلام دستور مى‏دهد كه بت‌پرستى به هر بهایی كه شده، حتى با جنگ از جامعه ريشه‌كن گردد. بت‌خانه‏ها و آثار شوم بت‌پرستى اگر از راه‌های مسالمت‏آميز ممكن نشد با زور، ويران گردند.

آرى اسلام می‌خواهد صفحه‌ زمين از آلودگى به شرك و بت‌پرستى پاك گردد و به همه‌ مسلمين نويد مى‏دهد كه سرانجام توحيد و يكتاپرستى، بر تمام جهان حاكم خواهد شد و شرك و بت‌پرستى ريشه‌كن خواهد گشت.

از آنچه در مورد اهداف جهاد بیان شد به دست می‌آید كه اسلام جهاد را با اصول صحيح و منطق و عقل، هماهنگ ساخته، و هرگز آن را وسيله‌ سلطه‏جويى، كشورگشايى، غصب حقوق ديگران، تحميل عقيده، استعمار و استثمار قرار نداده است. ولى دشمنان اسلام و مستشرقان مغرض، با تحريف حقايق، سخنان زيادى بر ضد مساله جهاد اسلامى ايراد كرده‏اند و اسلام را به خشونت و توسل به زور و شمشير براى تحميل عقيده، متهم ساخته‏اند و به اين قانون اسلامى هجوم برده‏اند.

به نظر مى‏رسد وحشت آن‌ها از پيشرفت اسلام در جهان ـ به خاطر معارف قوى، و برنامه‏هاى متناسب با زمان و نیازهای بشر ـ سبب شده كه از اسلام چهره‌ دروغين و وحشتناكى بسازند، تا جلو پيشرفت اسلام در جهان را بگيرند[4]. از بررسى جنگ‌هاى اسلامى به خوبى آشكار مى‏شود كه قسمتى از اين جنگ‌ها جنبه‌ دفاعى داشته و قسمت ديگرى كه جنبه‌ جهاد ابتدايى داشته است براى كشورگشايى و اجبار افراد به آيين‌اسلام نبوده بلكه براى واژگون كردن نظام‌های غلط و ظالمانه و اجازه يافتن مردم براى مطالعه‌ آزاد درباره اسلام و شيوه‏هاى زندگى اجتماعى بوده است.

شاهد گوياى اين سخن اين است كه در تاريخ اسلام به طور مکرر ديده مى‏شود كه مسلمانان هنگامى كه شهرها را فتح مى‏كردند، پيروان مذاهب ديگر را همانند مسلمان‌ها آزادى مى‏دادند.

كسانى كه با تاريخ اسلام سرو كار دارند اين حقيقت را مى‏دانند و حتى مسيحيانى كه درباره‌ اسلام كتاب نوشته‏اند به اين موضوع اعتراف كرده‏اند. مثلا در كتاب «تمدن اسلام و عرب» مى‏خوانيم «رفتار مسلمانان با جمعيت‌هاى ديگر به قدرى ملايم بود كه رؤساى مذهبى آنان اجازه داشتند براى خود مجالس مذهبى تشكيل دهند».

و در تاریخ نقل شده که جمعى از مسيحيان كه براى گزارش‌ها و تحقيقاتى خدمت پيامبر9 رسيده بودند مراسم نيايش مذهبى خود را آزادانه در مسجد پيامبر9 در مدينه انجام دادند[5].

در كتاب «تاريخ تمدن اسلام و عرب» تأليف گوستاولبون فرانسوى چنين می‌خوانيم: «ما وقتى فتوحات مسلمين اول را به دقت ملاحظه می‌کنیم و اسباب و علل كاميابى آن‌ها را تحت نظر مى‏گيريم مى‏بينيم آن‌ها در خصوص اشاعه مذهب از شمشير کمک نگرفته‌اند، زيرا آن‌ها اقوام شکست‌خورده را در قبول مذهب، هميشه آزادى مي‌دادند، اين مطلب از تاريخ ثابت مى‏شود كه اصلاً اشاعه هيچ مذهبى ممكن نيست به زور شمشير صورت گيرد. مسیحیان وقتى اندلس را از دست مسلمين خارج کردند اين ملت شکست خورده، براى مردن حاضر شدند ولى تبديل مذهب را قبول نكردند، واقعاً اسلام به جاى اينكه با سر نيزه نشر يافته باشد، به وسيله تشويق و با قوه تبليغ و تقرير جلو رفته است و همين مسأله بوده كه اقوام ترك و مغول با اينكه اعراب را مغلوب ساختند ولی باز دين اسلام را قبول نمودند و در هندوستان كه فقط عبور عرب بدانجا افتاده بود اسلام به قدرى ترقى كرد كه بیش از صد كرور مسلمان در آنجا وجود دارد و پيوسته بر عده آن‌ها مي‌افزايد. در چين هم پيشرفت مذهب اسلام قابل ملاحظه است و از بررسى بخش ديگر كتاب معلوم مي‌شود كه مذهب اسلام تا چه اندازه در آنجا ترقى نموده چنان كه بیش از چهل كرور مسلمان فعلاً در چين موجود است و حال آنكه عرب به چين حمله نکرده و يك وجب زمین‌های آنجا را به تصرف خود در نياورده است»[6]
تذكرات

1. روش اسلام برای دعوت ديگران، در قرآن كريم چنين بيان شده:

(قُلْ هذِهِ سَبيلي‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَني‏ وَسُبْحانَ اللَّهِ وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكين)‏[7]؛ «(اى پيامبر) بگو: «اين راه من است! كه من و هر كس مرا پيروى مى‏كند، با شناخت، (مردم را) به سوى خدا فرا مى‏خوانيم؛ و خدا منزّه است و من از مشركان نيستم.»

پس اينكه اسلام با خشونت و تهديد، ديگران را به پذيرش خود مجبور کرده است تهمتي بيش نيست.

2. روح حاكم بر جنگ‌هاي اسلامي به كلي با همه‌ جنگ‌هاي ديگر فرق می‌كند و نشان می‌دهد از روي كشورگشايي و ظلم‌گستري و وادار‌كردن ديگران به پذيرش اسلام نيست. چرا كه در قرآن كريم در مورد جنگ‌های اسلامي چنين می‌خوانيم:

(وَقاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ)[8]؛ «و در راه خدا، با كسانى كه با شما پيكار مى‏كنند، بجنگيد؛

تعبير «فِي سَبِيلِ اللَّهِ»، هدف اصلى جنگ‌هاى اسلامى را روشن مى‏سازد، كه جنگ در منطق اسلام هرگز به خاطر انتقام‏جويى يا جاه‏طلبى يا كشورگشايى يا بدست آوردن غنائم، و اشغال سرزمين‌هاى ديگران نيست. اسلام همه‌ این‌ها را محكوم مى‏كند و مى‏فرماید: سلاح به دست‌گرفتن و به جهاد پرداختن، فقط بايد در راه خدا و براى گسترش قوانين الهى و نشر توحيد، عدالت، دفاع از حق، و ريشه‌كن کردن ظلم و فساد و تباهى باشد.

همين نكته است كه جنگ‌هاى اسلامى را از تمام جنگ‌هايى كه در جهان روى مى‏دهد جدا مى‏سازد و نيز همين هدف، در تمام ابعاد جنگ اثر مى‏گذارد و كميت و كيفيت جنگ، نوع سلاح، چگونگى رفتار با اسيران، را به رنگ «فى سبيل اللَّه» در مى‏آورد[9].

آرى هنگامى كه جنگ براى خدا و در راه خدا باشد، هيچگونه تعدى و تجاوز، نبايد در آن باشد، و به همين دليل است كه در جنگ‌هاى اسلامى ـ بر خلاف جنگ‌هاى عصر ما ـ رعايت اصول اخلاقى فراوانى توصيه شده است، مثلاً  افرادى كه سلاح بر زمين بگذارند از جنگ دست بکشند، و كسانى كه توانايى جنگ را از دست داده‏اند، يا قدرت بر جنگ ندارند، هم‌چون مجروحان، پيران، زنان و كودكان نبايد مورد تعدى قرار گيرند، گیاهان، باغستان‌ها و زراعت‌ها را نبايد از بين ببرند، و از مواد سمى براى آلوده كردن آب‌هاى آشاميدنى دشمن نبايد استفاده كنند (جنگ شيميايى و ميكروبى).

از حضرت‌على7 حکایت شده: قبل از شروع جنگ صفين به لشكريانش دستور جامعى در اين زمينه داده كه شاهد گوياى بحث ما است.

«لاتقاتلوهم حتى يبدؤوكم فانكم بحمداللَّه على‌حجة وترككم اياهم حتى يبدؤوكم حجة اخرى لكم عليهم، فاذا كانت الهزيمة باذن‌اللَّه فلاتقتلوا مدبرا ولاتصيبوا معورا ولاتجهزوا على جريح ولاتهيجوا النساء باذى وان شتمن اعراضكم وسببن امرائكم[10]؛ با آن‌ها نجنگيد تا جنگ را آغاز كنند، چه اينكه شما بحمداللَّه (براى حقانيت خود) داراى حجت و دليل هستيد، و واگذاشتن آنها، تا نبرد را آغاز كنند، حجت ديگرى است به سود شما و بر زيان آنان، آن گاه كه به اذن خدا آنان را شكست داديد، فراريان را نكشيد، و بر ناتوان‌ها ضربه نزنيد و مجروحان را به قتل نرسانيد، و با اذيت و آزار، زنان را به هيجان نياوريد، هر چند به شما دشنام دهند، و به سرانتان ناسزا گويند».

3. پاسخ علامه طباطبائی به پرسش فوق؛

افرادی كه به اصطلاح خواسته‏اند بر دين مبين اسلام اشکال بگيرند چند گروه‌اند: يك دسته از آن‌ها اهل كليسا هستند كه عيب خودشان را به اسلام نسبت مى‏دهند، چون دين شمشير، دينى است كه آنان ترويجش مى‏كنند، چرا که قرن‌ها در كليساها محكمه‏اى به نام محكمه دينى درست كرده بودند كه در آن محكمه، عقايد مسيحيان را تفتيش نموده و هركس را از دين خود منحرف مى‏ديدند به آتش محكوم مى‏نمودند، در حقيقت محكمه‌ خود را به محكمه‌ عدل الهى در قيامت كه هم بهشت دارد و هم آتش تشبيه مى‏كردند، افراد خود را مأمور مى‏كردند كه در شهرها بگردند و هر فرد مسيحى كه اعتقادى غير از اعتقاد كليسا دارد و حتى اگر در مسائل طبيعى و يا رياضى نظريه‏اى داشته باشد كه فلسفه «اسكولاستيك» آن را نگفته، او را به عنوان مرتد از دين، به محكمه‌ كليسا جلب نموده، زنده‌زنده در آتش مى‏سوزاندند، چون كليسا فقط فلسفه‌ «اسكولاستيك» را قبول داشت و آن را ترويج مى‏كرد (و جنبه‌ دينى و قداست مذهبى به آن داده بود).

و اى كاش براى ما توضيح مى‏دادند كه آيا به نظر عقل سليم، گستردن توحيد در عالم و ريشه‌كن ساختن بت‌پرستی و تطهير دنيا از فساد، مهمتر است، يا خفه‌كردن و آتش‌زدن كسى كه نظريه «حركت خورشيد به دور زمين» را داده و آن نظريه‌ بطلميوسى (كه زمين و افلاك هم‌چون پوست پياز است) را رد كرده است؟ آيا اين كليسا نبود كه مسيحيت را عليه مسلمانان تحريك كرد؟ و به نام جهاد با بت‏پرستى به جنگ با مسلمانان واداشت؟ آيا اين كليسا نبود كه حدود دويست سال، جنگ‏هاى صليبى را به راه انداخت؟

شهرها را ويران نمود و ميليون‌ها انسان را نابود و ناموس‏ها را به باد داد؟!

دسته‌ ديگرى كه این تهمت را به اسلام زده‏اند، مدعيان تمدن و آزادى در قرن اخيرند، همان كسانى كه آتش جنگ‏هاى جهانى را شعله‏ور ساخته و دنيا را زير و رو كردند و باز هم، هرگاه غريزه‌ ماديگريشان ندايشان دهد كه خطر مختصری منافعی‌شان را تهديد مى‏كند، قيصريه‌ دنيا را براى يك دستمال به آتش مى‏كشند (اين‌ها هستند كه مى‏گويند اسلام دين زور و شمشير است!) آيا ضرر ريشه‌دار شدن شرك در دنيا و انحطاط‌يافتن اخلاق فاضله‌ی بشر و از بین رفتن فضائل نفسانى و احاطه‌يافتن فساد بر زمين، بیشتر است؟! يا كوتاه شدن دست جنايتكار شما از چند وجب زمين و يا چند درهم مختصر خسارت ديدنتان؟ و قرآن‌کریم چه خوب معرفى كرده است اين افراد را كه‏ فرموده: (إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ)[11].

آرى اسلام عقيده است و اين اشتباه بزرگ، و غلط آشكار است كه بعضى مرتكب شده و گفته‏اند: «اسلام دعوت خود را با شمشير گسترش داده»! زيرا عقيده و ايمان چيزى نيست كه با زور و شمشير در دل‌ها جايگير شود، دل‌ها تنها در برابر حجت و برهان خاضع مى‏شوند و قرآن‌كريم در آيات بسيارى به اين حقيقت اشاره مى‏كند، از آن جمله مى‏فرمايد:

(لاإِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ)[12]؛ «هيچ اكراهى در (پذيرش) دين نيست (چرا كه) بيقين (راه) هدايت از گمراهى روشن شده است.

آرى اگر اسلام دست به شمشير زده است، تنها در برابر كسانى بوده است كه برای خوددارى از ظلم و فسادشان به آيات و برهان قانع نشده‏اند و پيوسته خواسته‏اند سر راه دعوت به حق سنگ بيندازند، اسلام در اينگونه موارد شمشير نمى‏كشيد كه آنان را به دين دعوت کند بلكه مى‏خواست شر آنان را دفع كند. اين قرآن كريم است كه با بانگ رسا اعلام مى‏دارد:

(قاتِلُوهُمْ حَتَّى لاتَكُونَ فِتْنَةٌ)، «با كفار قتال‌كنيد تا از فتنه آنان جلوگيرى كرده باشيد»، بنابراين اگر اسلام را به حال خود گذاشته بودند، هرگز فرمان جنگى را صادر نمى‏كرد و اين همه جنگ‏هايى كه در اسلام واقع شد همه‏اش تحميل به اسلام بود و او را به اين وا داشتند و به همين جهت است كه اسلام حتى در حال جنگ نيز شريف‏ترين روش را طى كرد، از تخريب خانه‏ها شديدا جلوگيرى نمود، همانطور كه در حال صلح جلوگيرى كرده بود، و همچنين از اعمال ناشايستى چون آتش‏سوزى و مسموم‌کردن آب، آب را به روى دشمن بستن و زنان و اطفال و اسيران جنگى را كشتن و... جلوگيرى نموده و تاكيد فرمود: مسلمانان با اسراى جنگى به نرمى و ملاطفت رفتار كنند و به هر درجه‏اى از دشمنى و كينه كه رسيده باشند به ايشان‏ احسان نمايند.

و نيز تروركردن دشمن را ممنوع كرد، چه در حال جنگ و چه در حال صلح، و كشتن پيران و عاجزان و كسانى كه جنگ را آغاز نكردند، و هجوم شبانه بر دشمن را تحريم نموده و فرمود: (فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ)[13] و نيز اجازه نمی‌دهد كه مسلمانان كافرى را به صرف احتمال و تهمت، بكشند و يا قبل از آنكه جرمى را مرتكب شود كيفر دهند و از هر كار ديگرى كه از قساوت و پستى و وحشى‏گرى سرچشمه گرفته باشد، و شرف انسانيت و جوانمردى، آن را نپذيرد منع نمود.

اسلام اجازه نمى‏دهد كه اين اعمال را درباره‌ دشمن روا بدارند، چنان‌چه ديديم در هيچ‌يك از معركه‏هاى جنگ (هرقدر هم‌كه سخت و هول‌انگيز بود) اجازه‌ ارتكاب به چنين اعمالى را نداد ولى مردمى كه امروز خود را متمدن مى‏دانند به همه‌ اين جنايات دست مى‏زنند، هول‏انگيزترين و وحشت‏زاترين رفتار را با دشمن خود مى‏كنند، آنهم در روزگارى كه خودشان «عصر نور» مى‏نامند.

عصر نور! كشتن زنان، اطفال، پيران، بيماران و شبيخون زدن و بمباران كردن شهرها و مردم بى سلاح و قتل عام دشمن را جایز كرده است!!

مگر اين آلمان نبود كه در جنگ بين‌المللى دوم بمب‏هاى خوشه‏اى خود را بر سر مردم لندن ريخت و ساختمان‌ها را ويران، و زنان و اطفال و ساكنان شهر را نابود كرد؟ و هزاران اسير را به قتل رسانيد؟! و مگر اين دولت‌های متفق (آمريكا، انگلستان، شوروى) نبودند كه هزاران هواپيماى جنگى را براى تخريب شهرهاى آلمان به پرواز درآوردند؟! و آيا اين آمريكاى متمدن! نبود كه بمب اتمى خود را بر سر مردم ژاپن ريخت (و هيروشيما را با ساكنانش خاكستر كرد)؟!

و اين اعمال در روزگارى بود كه تمدن آن‌ها به اختراع وسايل تخريبى خطرناك‌تر نرسيده بود، حال كه دولت‌هاى به اصطلاح متمدن! مجهز به سلاح‌هاى جديد ويران كننده مانند: موشك‌ها و بمب‌هاى اتمى و ئيدروژنى و... شده‏اند، خدا مى‏داند كه هنگام شروع جنگ جهانى سوم چه بر سر كره زمين می‌آید و چه عذاب‌ها و خرابي‌ها و مصيبت‌ها و دردها به بار خواهد آمد.

خداى تعالى بشر را به راه صواب و صراط مستقيم هدايت فرمايد[14].

براي مطالعه بيشتر به کتاب‌های زیر مراجعه شود.

1. جهاد در اسلام، شهید مرتضی مطهری.

2. تفسیر نمونه، ج 2.
3. تفسیر المیزان، ج 4.

پی‌نوشت‌ها:
[1]. برای آگاهی بيشتر ر.ک: تفسير نمونه ذیل سوره‌ نساء، آيه‌ 95 و 96.

[2]. بقره / 193.

[3]. حج / 39.

[4]. تفسير نمونه، ج‏2، ص 30.

[5]. تفسير نمونه، ج 2، ص 283.

[6]. تاريخ تمدن اسلام، ص 157 بنقل از أطيب البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص 414.

[7]. یوسف / 108.

[8]. بقره / 190.

[9]. تفسير نمونه، ج‏2، ص 19.

[10]. نهج البلاغه، نامه 14.

[11]. «به راستى انسان نسبت به پروردگارش ناسپاس است». عاديات / 6.

[12]. بقره / 255.

[13]. پيمان نامه آنان را به طريقى عادلانه به سویشان بینداز. « انفال / 58».

[14]. ترجمه تفسير الميزان، ج 4، ص 263.