- توضیحات
- نوشته شده توسط manager
- دسته: ـ ديدگاه قرآن در مورد جهانی شدن چيست؟ و جهاني سازي مطلوب كدام است؟
- بازدید: 1798
پرسش:
ديدگاه قرآن در مورد جهانی شدن چيست؟ و جهاني سازي مطلوب كدام است؟
پاسخ:
درآمد
از جمله مهمترین رخدادهایی که در دو سه قرن اخیر، در جوامع بشری رخ نموده، و بسياری از ارزشهای انسانی را تحت الشعاع جهان و علم مادی قرار داده و در سایة عقلانیت ابزاری، به نفی، یا کم اهمیت جلوه دادن نقش فراطبیعت، سنتها و باورها پرداخته، دو پدیدة مهم نوگرایی[1] و پسانوگرايي[2] است. در آغوش جريان نوگرايي، كه خاستگاه و محل تكامل آن در غرب بوده و دامنة تأثيرات آن همة جوامع جهاني را فرا گرفته، نوزاد غول اندام ديگري بنام جهاني شدن يا جهاني سازي پرورش يافت و به جریانی سهمگین تبدیل گردید که گسترة نفوذ خود را در سراسر جهان و در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی گستراند.
این جریان، بیش از یک دهه است که به طور پر رنگ و ملموستری مطرح گردیده اما در عین حال توصیف کاملی از آن صورت نبسته است؛ آنچه مسلم است، این پدیده در بستر جهانی رشد و نمو کرده است که علم به معنای اثبات گرایانه و پوزیتویستی آن وجه غالبی یافته، و به عنوان غایت بدان نگریسته میشود.
اصطلاح جهانی شدن (یا جهانی سازی) از جمله ابهام آمیزترین واژهها و مفاهیم چند بعدی است که قابل تسرّی به حوزههای مختلف بوده و برای برخی هراس انگیز و زیان آور جلوه مینماید و برای برخی دیگر تصورات جادویی از ایجاد سرزمینی موعود به بار میآورد. به هر صورت توجه به این نکته لازم است که یک واقعیتگریز ناپذیری وجود دارد و آن این که جهان با سرعتی تمام در حال تغییر و تحول است و گویی که هیچ پارهای از جهان را اجتناب از آن واقعیت و پیامدهای آن میسر نیست. جوامع مسلمانان هم با نوع فرهنگ و دین و باورهای ویژه، خواه ناخواه در دامنة مواجهه با این جریان عظیم قرار گرفته و گریز و گزیری از آن ندارند؛ بنابراین مهم آن است که واکنشهای آنان نسبت به این جریان باید چگونه باشد و چطور میتوانند از قابلیتهای آن استفاده کرده و الگویی مطلوب ارائه دهند.
بدین جهت مسئله اصلی اینگونه جوامع نه دراصل پیوستن به جهانی شدن، بلکه در چگونگی این پیوستگی میباشد. با فرض مزبور، پرسش محوری این نوشتار، با استناد به آیات قرآن کریم، چگونگی سازگاری یا عدم سازگاری آن با مبانی دین اسلام و همچنین چرایی و چگونگی ناپایداری آن و ماندگاری اندیشه جهانی اسلام میباشد و در حول آن تلاش برای پاسخ به چند پرسش فرعی دیگر نیز صورت خواهد بست:
ـ این مفهوم آیا یک پدیده و اقتضاء است یا پروژهای است که از جانب قدرتهای استیلاجو ساخته و پرداخته شده است؟
ـ چه نوع جهانی شدن یا جهانی سازی ایجاد کنندة نظم است و کدامیک برهم زنندة آن؟ و اساساً راز ماندگاری اندیشه جهانی به نظر قرآن چیست؟
ـ و نهایتاً اینکه چرا به رغم این که مکتب حیات بخش اسلام مشحون از آموزههای سعادت بخش است کمتر توفیق بروز در سطح کلان به عنوان یک تئوری سرآمد و برتر را در جهان یافته است. همة این سوالات و جز اینها هزاران دیگر، نشانگر این است که این یک فرایند پیچیدهای است که هر روز به ادبیات آن افزوده میشود و تاکنون نیز حجم ادبیات بسیار زیادی را به خود اختصاص داده است.
تعاریف گوناگون و اختلاف در تبیین معانی جهانی شدن و جهانی سازی نشانگر عدم توافق کلی میان محققان علوم اجتماعی و سیاسی است و در واقع این اصطلاح ساختهای نظری است که خود دارای معانی گوناگونی بوده که برداشتهای سلبی و ایجابی از آن باعث پدید آمدن جبهههای مختلفی شده است که هر یک به تعریف خاصی اشاره نمودهاند[3] و نمیتوان به یک تعریف خاص اشاره کرد بلکه میتوان جامعترین تعاریف را جامع تعاریف دانست که هر کدام کاستیهای دیگری را به نوعی پوشش میدهد. اما با در نظر داشتن اکثر برداشتهای سلبی و ایجابی میتوان گفت:
«جهانی شدن زنجیرهای از دگرگونیها در عرصههای گوناگون فرهنگ، سیاست، اقتصاد و زمینههای دیگر است که در کشورهای جهان روابط متقابل و متنوعی بین واحدهای مستقل ملی برقرار میکند و البته سلطة قدرتهای بزرگ در نفوذ حوزههای مختلف و گسترش آن که گویای طرحی پیچیده برای استعمار جدید جهان است، بیتأثیر نبوده و چنین گمان میرود که در ادامه به نظام واحد جهانی بیانجامد.»
جهانی شدن یا جهانیسازی؟
برای روشن شدن این دو مفهوم تبیین این مسئله حائز اهمیت است که جریانی که اکنون چنین چالاکانه و پر شتاب در حال ایجاد تغییرات اساسی در جامعه شده، آیا یک روند و اقتضاء اجتماعی و طبیعی است یا آنکه جریانی است که با ایدئولوژیهای خاص خود، دست ساختة سیاستها و قدرتهای نیرومند است؟ به تعبیر دیگر آیا یک پدیده است یا پروژه؟
آنچه متصور است، دو نوع نگرش کلی در اینجا وجود دارد: عدهای آن را فرایندی طبیعی دانسته و معتقدند اقتضای دنیای کنونی، به همراه داشتن چنین تغییرات اساسی است و مخالفت با آن به مثابة ایستادن در برابر سیلاب سهمگینی است که نتیجهای جز انزوا یا نابودی نخواهد داشت و دستهای دیگر با نگرش منفی بدان مینگرند و آن را محصول سیاستهای پشت پرده قدرتها میدانند.
البته دو طرز تفکر دیگر در کنار این دو نظر کلی وجود دارد: برخی میگویند: این درست است که جهانیشدن توسط نقشههای قدرتهای بزرگ اقتصادی و سیاسی سامان یافته است اما با گستردگی آن در سطح جهان از حالت پروژه خارج شده و به یک روند طبیعی ـ اجتماعی تبدیل شده است. یعنی اگرچه ریشة استعمارگرانه میتواند داشته باشد اما اکنون کمتر میتوان سیطرهای واحد بر فرایندهای آن را مشاهده کرد؛ عدهای دیگر برعکس دسته قبل میگویند: جهانیشدن در ابتدا فرایندی طبیعی بوده که سپس (بخصوص در دهههای اخیر قرن بیستم) بصورت پروژه درآمده است.
اصولاً «جهانی شدن» به عنوان یک روند یا فرایند تلقی میشود که بسیاری از متفکرین غربی چنین وانمود میکنند که مرحلهای از تاریخ است که جهان را گزیر و گریزی از آن نیست که به دنبال تغییراتی که در جهان اطلاعات حاصل شده است، همه کشورها ناچارند در جهت و جریان آن حرکت نمایند و تبعات آن را پپذیرند. در یک روند، کمتر اراده و اختیارات گروهی مشاهده میشود و حوادث غالباً خارج از اختیار آنها خود بخود رخ میدهد بدون آن که برنامهریزی خاصی بر آن شده باشد. جهانی شدن عموماً فرایندی اجتماعی و دارای آهنگ و حرکتی خاص است که در آن قید و بندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است از بین رفته و مردم بطور فزاینده از کاهش این قید و بندها آگاه میشوند[4] و گفته میشود نباید با موج آن به مخالفت برخاست[5] آنان که جهانی شدن را به عنوان یک روند میدانند، نگرش آنان به این پدیده مثبت بوده و در پی اثبات آناند که این اقتضایی است که خواهد توانست امکانات بسیاری را در اختیار کشورهای جهان سوم قرار دهد. در این طرز تفکر، جهانی شدن مبانی فلسفی دارد و عمدتاً از تفکر لیبرال، بطور طبیعی ناشی میشود[6].
اما زمانی که سخن از «جهانی سازی» میرود، منظور تلاش گستردهای است که از جانب قدرتمندان برای واگذاری حاکمیت جهان بدست نیروهای خاص صورت میگیرد. جهانی سازی پروژهای است که با فراهم سازی و بهرهمندی از امکاناتی به سیطرهای گسترده بر جهان دست یافته میشود تا با کنترل بر عرصههای مختلف از گستردگی قلمرو ادیان نیز کاسته شود و این همان تعبیر جدید از پدیدههای امپریالیسم و استعمار سلطه جهانی است. عمق جهانیسازی قدرت است. قدرت هرمونیک و استیلاطلب غرب میگوید، کشورهای پیرامونی حق هر کاری را ندارند کارهای اصلی و محوری را ما انجام میدهیم و تولید هر کشور باید منوط به نظر ما باشد. به عنوان مثال آنان هرگز حق ندارند صاحب تکنولوژی برتر باشند و هر کشوری در حد لیاقت و شایستگی اقتصادی خود حق تولید دارد و آمریکا در رأس قدرت غرب، جهان را طبقاتی و خود را در صدر آن میبیند و مسلم است با ایجاد جهانی طبقاتی یا مرکز پیرامونی، اگر کشورهای در رأس و مرکزی سرفه کنند کشورهای پیرامونی تب خواهند کرد و با تب آنان، کشورهای پیرامون خواهند مرد. لذا جهانی سازی به عنوان یک پروژه عیناً اجرای تئوری غرب خصوصاً در رأس آن آمریکا است[7].
سابقه بحث
در بحث از جهانی شدن دو نکته را باید از یکدیگر تفکیک نمود: یکی جهانی شدن در قالب مفهومی آن است و دیگری جهانی شدن در قالب یک فرایند یا پروژه. مفهوم و فرایند دو امر متفاوت میباشند. اگر به عنوان یک مفهوم مورد نظر باشد دارای سابقه کوتاهی است که از چند دهه تجاوز نمیکند مفاهیمی همچون «Global»، «Globality»، «Globalism»، «Globalization» سابقه چندان طولانی ندارند و از یکی دو دهه قبل در بخش واژگان و مفاهیم جدید گنجانده شدهاند. اما اگر به عنوان یک فرایند در نظر گرفته شود سابقه زیادی را سهم خود خواهد نمود که معمولاً تنها در علوم اجتماعی به سالهای 1600 میلادی به بعد نسبت داده میشود و هر چه زمان به جلوتر آمده این سهم بیشتر شده است و حتی برخی بر این باورند که در دهههای آتی این فرایند، موضوع بیشتر فعالیتهای علمی و عملی انسان معاصر خواهد شد[8].
اساساً در مورد خاستگاه این مفهوم سه نقطه نظر کلی وجود دارد:
الف. جهانی شدن پدیدهای نوظهور نیست که به واسطه ارتباط آن با تحولات تکنولوژی در سیری بیوقفه قرار گرفته باشد بلکه فرایندی است که از ابتداء تاریخ تاکنون وجود داشته و سابقهای چند هزار ساله دارد. اگر از زاویه مثبت به مسئله بنگریم، ادیان الهی که داعیه فرامرزی و نجات انسانها دارند را میتوان در زمرة جهانیاندیشان قلمداد کرد. اصولاً ایدئولوژیها چه الهی باشند یا بشری به نوعی، اندیشه جهانی را در خود دارند.
ب. جهانیشدن فرایندی است که همزمان و همگام با توسعه نظام سرمایهداری و گسترش نوسازی به وجود آمده است و اغلب واژهای جایگزین برای گفتمانهای کهنهتر امپریالیسم و نوگرایی است[9].
ج. فرایندی است که دیگر فرایندهای موسوم به پسامدرنیسم و پساصنعتی شدن را درهم آمیخته است.
به هرحال گرچه این مفهوم دارای سابقهای دیرینه است و برخی صاحبنظران آن را دارای تباری طولانی میدانند و آبشخور آن را در آموزههای بسیار پیشینی مییابند اما رواج آن بیشتر مربوط به دهههای 60 به بعد قرن بیستم است که نظریه «دهکدة جهانی» مک لوهان[10] تنها تظاهرات جدید آن است[11] و البته گسترش و توسعه این اصطلاح به عنوان مفهومی جامعهشناختی و آکادمیک مدیون رولاند رابرتسون از دانشگاه پیتسبورگ است.
جهانی شدن پدیدهای ایدئولوژیک
آنچه ما را در این راستا محتاط مینماید بررسی آن است که آیا جهانی شدن پدیدهای ایدئولوژیک است یا نه؟ یافتن پاسخ به این سوال برای ما در جایی راهگشاست که به نتایج حاصل از ایدئولوژیک بودن یا عدم آن واقف باشیم. اگر منظور از ایدئولوژی، نظام فکری خاصی است که مولود جهانبینی است و در پی ترسیم بایستیها و شایستگیهاست[12] آنگاه استنباط بدینگونه است که پدیدهای که ایدئولوژیک باشد تحت تاثیر اراده و اعتبار انسان بوده و در مراحل مختلف، در تأثیر الزامهای ایدئولوژیک خواهد بود که باورها در شکلگیری آنها تأثیر دارند.
جهانیسازی نیز پدیدهای است ایدئولوژیک، چون تحولی خود به خودی نیست و پای عوامل انسانی در میان است که در دهههای متمادی با إعمال سیاستگذاریهای خاص شکل یافته و باورهای خاصی ـ از جمله استیلاء فرهنگ غرب به عنوان فرهنگ برتر[13] ـ در شکلگیری آن نقش مؤثر داشته است بنابراین فرض غیرایدئولوژیک خواندن آن ـ برای اثبات این که آن را جریانی خودبخودی بدانیم پس لزومی به بدبینی نسبت به آن نیست ـ ادعایی بیاساس است. لااقل در خوش بینانهترین صورت باید پذیرفت که در شکل اولیه و کودکیاش با چهرة تکنولوژیکی پدید آمده و در مراحل بلوغ و جوانی صبغة ایدئولوژیکی به خود گرفته که اهداف خاصی را دنبال میکند.
اگر بحث از جهانی اندیشی و جهانی سازی اسلام در ادبیات قرآنی را هم بخواهیم مطرح نمائیم مسلماً بعد ایدئولوژیکی آن و اینکه معیارها و قواعد و اهداف آن چیست، نیز مطمح نظر خواهد بود.
اهداف جهانی شدن
آنچه ذهن هر پژوهندة منصفی را به خود مشغول میسازد این است که سهم ارزشها و اصول انسانی که در زندگی بشر کم سهمی هم نیست در کجای ادبیات جهانی شدن قرار دارد؟ در همة تئوریهای ارائه شده برای جهانی شدن که اغلب خاستگاه و زادگاهی غربی دارند، نادیده گرفتن این ارزشها و توجه به مفهوم سلطهطلبانه و استکباری به اشکال مختلف و تقسیم انسانها و جوامع به شمال و جنوب و درجات یک و دو و سه، نقطهای دردناک است در تمام شاخهها، طرحها و رهآوردهای جهانی شدن، سخن از عدالت، معنویت، ارزش، اعتماد و فضیلت که نیست هیچ، بلکه سیر و جریان حرکت در راستای مخالفت و معاندت با این اصول برای دستیابی به منافع و منابع بیشتر برای ساختن جهانی نیمی مسلّح و نیمی گرسنه میباشد که برای بشریت بسیار ویرانگر است. بنابراین میتوان تصور کرد که یکی از اهداف مهم جهانی سازی، مستحیل نمودن تمام نظامهای ایدئولوژیک و تبین آنها براساس برداشتهای سکولاریستی و لیبرالیستی است. اما این هدف و سیاست همواره متکی بر یک نقطة محوری بوده و آن منفعت طلبی است که در این راستا قدرت نقش تعیین کنندهای را خواهد داشت. در واقع دمیدن روح سرمایهداری در کالبد جهان معاصر شدیداً مورد نظر قدرتمندان امروزی جهان است. لیبرالیسم در تمام ابعاد خود تبلیغ میشود تا مقاومتهایی که ریشه در مبانی دینی جوامع دارد از میان رخت بر بندد. به تعبیر ادوارد سعید، ما شاهد یک نوع امپریالیسم فرهنگی هستیم که در صدد است از طریق گسترش رسانههای جمعی، فرهنگ کشورهای عقب مانده و ضعیف را تحت سلطه خود قرار دهد[14]. امروزه قدرتمندان دیگر کمتر در پی تسلط و حضور فیزیکی در سرزمینی خاص هستند یا حداقل این چنین تظاهر میشود، در عوض با اجراء طرح شن گن در اتحادیه اروپا، رهبری واحد در جهان مطرح میگردد، نه سرزمین یا آسمان واحد و این فاجعهای است که میزان مشارکت جهان سوم را در حداقل بلکه در صفر نگه میدارد. بالاخره در مسیر جهانی شدن، این فرهنگ در حال سرآمد شدن است که «قدرت تعیینکنندة حقوق است» و در این ادبیات خیر عمومی صرفاً ترفندی زیرکانه برای صاحبان قدرت خواهد بود[15].
از دیگر اهداف جهانی سازی که به صورت یک استراتژی جهانی شکل یافته، این است که هر چه بیشتر موجبات تجزیه و قطعه قطعه شدن نیروهایی را فراهم آورد که به طور بالقوه مخالف این نظام هستند. هر چه گسست و شکافهای میان جوامع به اصطلاح حاشیهای عمیقتر باشد نیل به اهداف استعماری قدرتهای بزرگ بیشتر خواهد بود[16] که هستة مرکزی این اهداف به قول هانی پیتر مارتین، آمریکایی شدن قرار دارد[17]. به طور خلاصه میتوان اهداف جهانی شدن را در چند گزارة زیر خلاصه کرد:
ـ مستحیل شدن تمام نظامهای ایدئولوژیک و گسترش نظامی عام و فراگیر؛
ـ اندیشیدن دربارة جهان به عنوان منظومهای کامل و بهم پیوسته؛[18]
ـ از بین بردن قید و بندهای جغرافیایی و فرهنگی که نتیجة هویتزدایی را در پی دارد؛[19]
ـ استیلاء یک گفتمان و سوق دادن جهان به سوی ارزشهای یک فرهنگ مسلط؛
ـ مشوّه و ملّوث ساختن چهرة واقعی ادیان وحیانی؛
ـ قطعه قطعه سازی نیروهای مخالف، جهت کاستن قدرت آنان.
با در نظر داشتن اهدافی که ذکر شد، میتوان گفت جهانی شدن دارای دو چهرة تکنولوژیکی و ایدئولوژیکی است که با یکدیگر دارای پیوندی ذاتی میباشند و متأسفانه امروزه بیش از آن که به مباحث ایدئولوژیک و سطح تئوریک آن پرداخته شود به مباحث راهبردی آن اعتنا میشود و همین غلبه یافتن صبغة راهبردی باعث شده است تا این جریان پیش از حلاجی نظری و رد و اثباتهای تئوریک، موضوع کشاکش ایدئولوژیک طرفهای ذینفع و ذی نفوذ و عرصه جولان و زور آوری استراتژینهای کار کشته گردد[20] بدین جهت تکلیف همة دینداران خصوصاً مسلمانان در مواجهة با این پدیدة اکثراً ایدئولوژیک اندکی دشوارتر بوده و هشیاریهای بیشتری را در پاسخگویی و برون رفت از چالشها و مشکلات پدید آمده آن با استناد به منابع وحیانی میطلبد.
و در این راستا تکليف اندیشمندان اسلامی در مواجهه با این پدیدة غالباً ایدئولوژیک با استمداد از قرآن کریم که جامعترین و ارجمندترین متن قدسی است و حاوی آموزههای فراوانی است که قابلیت زیادی را برای جهانی شدن واقعی دارد، دو چندان است. همة آیات قرآن کریم به صراحت یا به ملازمه و ملاحظة هدف غاییای که در بردارد، قابلیت زیادی را که اساس آن تکیه بر یک روح و نگرش توحیدی و اعتقاد به حقیقتی غایی است به طور زنده و پویا دارا میباشد که به تمام چالشها و مشکلات و نابسامانیهای ایدئولوژیکی و فکری بشری پاسخ جامع و قانع کننده میدهد.
ظرفیت آیات قرآن کریم در جهانی شدن واقعی
قرآن کریم به رغم اصالت بنیادینی که دارد، همواره از تازگی و طراوت دائمی برخوردار است. این کتاب که کاملترین کتاب وحی و منشور جاوید عالم قدسی است با توجه به گزارهها و معارف عام، گسترده و جامع خویش، این قابلیت را در حد کمال داراست که مفاهیم اساسی خود را به تمام فرهنگها و ایدئولوژیهای دنیا منتقل سازد و ساز و کارهایی دقیق و اساسی را برای حیات بشری فراهم سازد؛ اگر چه سوگمندانه تحلیلهایی که تاکنون از قرآن شده است کمتر توانسته است آن را آن چنان که واقعاً هست به عنوان نقطه مرکزی تمام گفتمانها معرفی نماید که محل رجوع دیگر گفتمانها باشد. اگر چه ما معتقد نیستیم که پدیدههای معاصری چون جهانی شدن و الزامات آن در متون مقدسی مانند قرآن کریم آمده است اما ملتزم هستیم که قرآن مبادی فکری و نظریه قوی، پخته و جامعی دارد که اگر به زبان روز استخراج و تبیین شود خواهد توانست چراغ فروزانی فرا راه انسان معاصر باشد چرا که کتابی است که در هر زمان جدید است[21] و تا قیامت هرگز غبار کهنگی بر چهرة آن نخواهد نشست[22].
اما چنانچه قرآن پژوهان و فرهیختگان اسلامی بتوانند در ماهیت بین گفتمانی خود قرآن ـ و نتیجتاً اسلام راستین را ـ در سه عرصه اعتقادی (به عنوان دین)، شیوة کامل زندگی (به عنوان دنیا) و نظم سیاسی اجتماعی تمام عیار (به عنوان دولت و حاکمیت و...) طرح نمایند خواهند توانست همة عناصر را به وحدت فراخوانده و هویت آنها را معین سازند.
قرآن کریم به ملاکهای فراوانی که قابلیت طرح آن در سطح جهانی را سهل میسازد انگشت مینهد و همة مردم جهان را به تبعیت از دینی که تضمین کنندة صلاح و سداد دنیا و آخرت آنان است فرا میخواند، دینی که به معنی راه و روش کامل زندگی انسان معرفی شده[23] و بنابراین انسان یک لحظه بدون راه و روش صحیح نمیتواند به زندگی واقعی و انسانی خود ادامه دهد. برخی از این ملاکها عبارتند از انطباق با فطرت[24]، سهولت و انعطافپذیری[25]، غیرزمانمند بودن، تعادل میان دستوراتی که داده، عقلانی بودن، توجه به خصوصیات انسان و... و نقطه مرکزی همة این ملاکها نيز ژرفای توحید است و سرچشمة خصیصة جهانی بودن برای یک حکومت دینی نیز در این دریای بیکران نهفته است که پایگاه توحیدی این حکومت آن را ملزم به دارابودن نگرشی جهانی نسبت به مخاطبان فکری و سیاسی خود میسازد به گونهای که ویژگیهای منطقهای را فرو گذاشته و با همه داشتههایش متوجه خصیصههای مشترک و اصیل انسان چون عقل، فطرت، روح و ارزشهای معنوی میشود[26].
مسلماً جامعهای که این آرمانهای توحیدی و قرآنی را وجه غایتگرانه خود بداند و دارای ملاکهای مزبور باشد باید بتواند در جهانی که علم به معنای اثبات گرایانهاش وجه غالبی یافته، ارزشها و اصول خود را به علم دمیده و با توجه به ویژگیهای فرهنگی و تاریخی، مبانی معرفتی و فلسفیاش را در فضای بدست آمده تئوریزه نماید و در این فضا، جهان اسلام و عالمان اسلامی با استعانت از آیات وحدت بخش قرآنی و رهنمودهای جهانی آن قادر خواهند بود ارتباطات جهانی خود را با نهادهای اسلامی دیگر مناطق مستحکمتر ساخته و نهضتی عظیم فرهنگی به وجود آورند تا انسان عصر حاضر را به فطرت، عقلانیت و معنویت رهنمون سازند و سهم هدایتگرایانه خود را افزایش دهند.
باید توجه داشت که شیوة طرح همة این آموزههای ژرف قرآنی در یک سطح فرا ملی و جهانی بسته به نوع عملکرد فرهیختگان و متفکرین مسلمان و قرآن شناسان است. در حقیقت میتوان گفت جهانی شدن بدلیل صبغة غالباً ایدئولوژیکش، امری است که مؤمنان وموحدان خواهند توانست تکلیف آن را معین سازند.
آموزههای قرآن چالشی جدی برای جهانی شدن (به مفهوم رایج آن)
جهانی شدن به مفهوم رایج آن ـ که بدون نظام سرمایهداری قابل فهم نیست ـ محصول نظامی است که در آن خدا فراموش شده و با فراموش شدن خدا، در حقیقت انسانیت به مذبح برده شده است؛ بنابراین آموزههای قرآن و تعالیم بلند آن که همواره به دنبال احیاء انسانیت حقیقی انسانها است میتواند بزرگترین چالش برای آن باشد، بدین جهت دنیای سرمایهداری، امروزه نهایت تلاش خود را متوجة انحراف انسان از اقبال به دین و خصوصاً توجه به معارف قرآنی کرده و در این راه از هیچ گونه کوششی در جهت تحریف، آلودن چهرة زلال آیات و شبهه افکنیهای بیاساس دریغ نخواهد کرد.
وضع کنونی جهان و شواهدی که حتی در مرکز سرمایهداری وجود دارد حاکی از این است که مردم به تدریج به دنبال دلالتهای منطقی دینگرایی و اصلگرایی در عرصههای عمومی و مقابله و مواجهه با مدرنیسم، سکولاریسم و در نتیجه نظام سرمایهداریاند، که اشاعة عرفی زدایی، گرایش به خدا در ساحت خردورزی و معنویت در ساحت روابط اجتماعی تماماً حاکی از واقعیت فوق است و به نظر میرسد جهان فعلی بیش از آن که با ملزومات نظری و فلسفی جهانی شدن مصطلح و خرد خود بنیاد آن همساز باشند؛ جهانی شدن واقعی سازگار و متناظر است[27] و شادمانه باید امیدوار بود که تعالیم قرآن کریم حاوی همة معارف و جنبههایی است که نیروی این جهانیشدن واقعی را در خود دارد و این برای جهان سرمایهداری بسیار مشقت بار است.
شادمانهتر اینکه در حال حاضر خود فرهنگ غربی به وسیلة جهانی شدن نسبی شده است[28] و این شاید فرصت بهتری را برای نفوذ در سطوح فرهنگی ـ ارتباطی آنان برای دینداری که در پی وارد کردن مفاهیم اصولی و حیاتی اتخاذ شده از تعالیم قرآنی، در قلمرو زیست و زندگی فرهنگی جهان هستند، فراهم سازد. مکتب اسلام با توجه به گزارهها و معارف عام گسترده و جامعی که از قرآن کریم در دست دارد، این قابلیت را در حد کمال داراست که مفاهیم اساسی خود را به تمام فرهنگهای دنیا منتقل سازد؛ اما باید هشیار بود که دقیقاً با همان رویکرد و در همان مسیری که اکنون جهانی شدن در حرکت است نمیتوان قواعد خود را حفظ کرد چون به محض این که قبول کردیم که جزئی از این پدیده باشیم قواعد آن را نیز پذیرفته و وارد بازی شدهایم. بنابراین گشودن جبهة جهانی دیگری فرا روی محرومان جهان در این مسیر راهگشای، خواهد بود. مانند همان چیزی که در انقلاب اسلامی با روایتی تازه از تغییرات و تحولات در جهان رخ داد که با پشتوانهها و آموزههای قرآنی همچون استخلاف[29]، ولایت[30]، عدالت خواهی، امر به معروف و نهی از منکر و... افقهای تازهای را بر روی بسیاری از ملتها گشود که همة اینها برای دنیای جهانی شدة غربی امروز، نقطهای دردناک است.
قرآن و جهانی شدن
جهانیگراییای که در آیات متعدد قرآن از آن یاد میشود ـ بر خلاف جهانی شدن مصطلح که مبتنی بر خرد خود بنیاد است ـ شالودة اصلیاش اعتقاد به حقیقتی غایی و وجود ضروری و یک نگرش توحیدی و نگاه به عالم به مثابة یک کل منسجم و مخاطب قرار دادن انسان قطع نظر از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی و قائل شدن به وجود ذات و غایتی برای انسان و کل عالم است. بنابراین اگر جهانی شدن واقعی همان باشد که در آیات برشمرده شده است قرآن کریم سرشار از آیاتی است که مؤید این امر است[31].
بیشک وحی نامهای که به ادعای خود کتاب هدایت نظری و عملی انسانها[32] و تبیان بر همه اشیاء است[33]، باید همواره طراوت و تازگی خود را در تمام شرایط زندگی انسان پایدار نگه دارد تا بتواند همانند خورشید و ماه فروزان همیشه نورافشانی کند[34]. این پیام جاویدان در جای جای قرآن و روایات معصومین7 با واژهها و تعابیر مختلف بیان شده است.
در اولین سورة قرآنی که با حمد و ثنای خداوند «رب العالمین» آغاز شده، حاکی از نگاهی یکپارچه به دنیا و آخرت به مثابة یک مجموعة منضبط و منسجم است و چون لازمة ربوبیت عدم گسست بین عرصههای مختلف است. اعتقاد به رب العالمین نه صرفاً در حد یک اعتقاد نظری و دینی باقی میماند بلکه آثار فردی، اجتماعی، تربیتی و مدیریتی در عرصههای مختلف زندگی را دارد.
همچنین اکثر واژههایی که در آیات قرآن «مردم» (الناس) را با هر پیشینهای و فارغ از تعلقات جغرافیایی، نژادی و دینی به طور مطلق مورد خطاب قرار داده است حاکی از ایدهای جهانی در آیات الهی است که نمونة این دست آیات در قرآن کریم زیاد به چشم میخورد[35].
جهانی شدن که قرآن بر آن اصرار دارد بر ابعاد مختلف زندگی بشر عنایت دارد و به همة انسانها خدمت رسانده و آنان را ترقی میدهد و برای هیچ کس تهدیدی را در بر ندارد. این جهانی شدن بر خلاف جهانی شدن مصطلح که مبتنی بر عقلانیت ابزاری است، هم بر عواطف اعتنا دارد و هم متکی بر عقلانیت است لذا جهانی شدن واقعی، سرنوشت انسانی است که به آسمان پیوند خورده است. در جهان بینی قرآن چون میزان و معیار در اشیاء توحید دانسته میشود، لذا خصیصههای منطقهای، قومیت، جغرافیا و قبیله دارای نقش بنیادی نیستند که بتوانند شخصیت واقعی انسانی را در چنبرة تسلیم خود نگه دارند؛ اگر چه قرآن به این عوامل نیز توجه و اهتمام دارد اما اینها تا زمانی ارزشمندند که در مسیر تقوی، ایمان و در یک کلمه «توحید» باشند[36] و این معیاری جهانی است که قرآن ارائه داده و راه رسیدن به آن را برای هر کس بازنهاده است.
جهانی گرایی قرآن مبتنی بر اخلاق، معنویت و فطرت
اصولاً برای جهانی شدن امری، لزوماً انطباق با اصول انسانی و فطری بشری باید از محوریترین ساز و کارهای معمول باشد. به عنوان مثال تکیه داشتن بر پایههای استوار عدالت و پایبندی به تمام اصول اخلاقی و ارزشهای انسانی از جمله مواردی است که ریشه در سرشت و نهاد آدمی دارد و انسانیت انسان در گرو قبول چنین فطریاتی است[37] که قرآن نیز بطور مؤکد، انسان را به سوی آن فطرت ارجاع میدهد[38] و در دنیای جهانی شدة کنونی چندان توجهی بدان نمیشود. قوانین به اصطلاح متمدن امروزی اهتمامی جز تعلیق افعال بر ارادة اکثریت ندارد در حالی که قرآن روش اجتماعی و قوانین جاری بر آن را براساس اخلاق مبتنی نموده و ضمانت اجرایی قوانین را به عهدة تربیت اخلاقی قرار داده است.
قرآن ارائه دهندة یک دین و ایدئولوژی جامع الأطرافی است که در هر عصری برای زندگی بشریت لازم و ضروری است که بر خواستههای مشروع آن پاسخ مثبت میدهد و در سایة نظام عادلانهای که ارائه میدهد بشریت میتواند در امنیت کامل بسر برد.
خصوصیات عالمگیر آیات و تعالیم قرآنی به خاطر توجه به جنبههای معادی و معاشی بشریت، در همه زمانها و مکانها قابل اجراست و چون آن نوع جهانی سازی واقعی که قرآن ارائه میدهد یک جهانی سازی توحیدی، عقیدتی و معنوی است که جهان را به مثابة امت واحد اسلامی[39] در نظر میگیرد، لزوماً در ایدئولوژی خود به فراسوی مرزها و قومیتها و زبانها و... توجه دارد؛ این جهان اندیشی بر مدار عقلانیت، عدل، حقیقت و معنویت و آنچه منطبق با فطرت پاک آدمی است میچرخد لذا قابلیت فراوانی را در این راستا داراست. از این رو جهان اندیشی قرآن بر خلاف جهانی شدن مصطلح به طور واضح، طی یک فراخوان کلی در سراسر مبانی خود زمینه را مساعد میسازد تا همة دنیا با تشخیص و ارادة خود و بدون هیچگونه اجبار و اکراهی به مجموعه بپیوندند[40].
نتیجهگیری
در بحث پیرامون جهانی شدن که از پر چالشترین مباحث امروزی است، اصلیترین سوالی که به ذهن میرسد این است که جهانی شدن واقعی چیست؟ و ویژگیهای اصلی آن کدام است؟ و اساساً ملاکهایی که یک ایدئولوژی را در سطوح مختلف (از سطوح مشاهدهای و رفتاری گرفته تا لایههای زیرین نظری و معرفتی) جهان شمول میسازد؟
گفته شد، زمانی از جهانی شدن واقعی میتوان سخن به میان آورد که برای انسان ذات و جوهری و حقوق و غایتی قائل باشیم و تنها در صورتی میتوان اینگونه اندیشید که برای انسان خالقی را تصور کنیم[41]؛ در واقع بدون یک انسان شناسی و جهان شناسی واقعی بنیانهای معرفتشناسی نیز سست خواهد بود و بنابراین در بحث عامگرایی و جهانی شدن نیز ممکن است ملاکهایی که هستة مرکزی این تفکر را تشکیل میدهد مغفول ماند؛ همچنان که در جهانی شدن مصطلح و از نوع غربی آن محور اصلی براساس اومانیسم و انسان مداری است که جایی برای خدا و ارزشهای واقعی انسان در نظر گرفته نمیشود. حتی دین و خدا در دیدگاه اومانیستها تعبیری این دنیایی میگیرد که وهن دین و حلقه ارتباط انسان و شیطان را در پی دارد، اما در جهان گرایی که قرآن بر آن اعتنا دارد، تدین اولین مرحلة انسانیت است. در تفکر اومانیستی حتی علم با هویت و شیوة سکولاری هدف غایی است و سیطره بر جهان خارج نیز از این رهگذر میسر است. در این اندیشه، دین گرایی مرحلة آخر انسانیت و افول آن است در حالی که در فرهنگ و تفکر قرآن، نازلترین مرتبه معرفت دانش مفهومی حسی است و قلة آن علم الهی است که نظام تکوین زیرنشین آن است[42].
فقدان ملاکهای واقعی و بنیادین همچون تفکر دینی و توحیدی، انطباق با فطرت، عدالت عقلانیت و... در جهانی شدن رایج، راه را برای پیوستن به آن ناهموار میسازد. لکن اگر با توجه به شرایط فراهم آمده امروزی، فرض را بر ضرورت پیوستن به این پروژه یا پدیدة غول آسا بگذاریم، با قابلیتها و پتانسیل فراوانی که مسلمانان از آموزههای ناب قرآنی بهره گرفتهاند، نباید این پیوستن از نوع غربی باشد بلکه با حرکتی فعالانه و نفوذ در دایرة فرهنگی، سیاسی، اجتماعی جهان، میبایست آن را به سمت و سوی اصلاحگرایانه و توحیدی سوق دهند.
جهانی سازی مهدوی
با بیان ملاکهایی که در تعالیم روحبخش اسلام در جهت یکپارچگی جهان و نگرش عام و واحد در تحت یک جهان شناسی دینی ـ وحیانی بر شمردیم، قرابت فزونتری با جامعهای جهانی در لوای حکومتی کل اندیش که ردای عدالت خواهی را بر دوش افکنده[43] و خیراندیشانه در پی اصلاح درون ساختها و نیز سازهها و مظاهر بیرونی جوامع است احساس خواهد شد. پیشوایان و وارثان این حکومت، مستضعفان صالحی هستند که خداوند بر آنها منت نهاده و حکومتشان را بر زمین پا برجا میسازد[44]، آنان که بندگان صالح پروردگارند با وعدة خداوند بر استخلافشان در زمین، دین و آئین کامل و پسندیدهای را پا برجا و ریشهدار خواهند ساخت[45] که براساس آن زمین را به زینت عدل آراسته و به تاریخ سراسر ظلم و جور جهان پایان داده و همة رفتارها در یک نظام اجتماعی بر پایه مساوات، برادری و برابری انطباق خواهد یافت. در آن روزگار تمام خیرات بر مردم چهره مینماید، اختلافها از میان رخت بر خواهد بست[46] و یک دین به همه حاکم میگردد[47].
اما سوالی که پیرامون جهانی گرایی مهدوی مطرح است این است که نواندیشی دینی، حکومت مصلح و استقرار حکومت و هدایت جوامع به سوی صلاح و رستگاری براساس کدام الگوست؟ و چه تفاوتهایی با جهانی شدن در تمدن غربی دارد؟
نظر به خاتمیت دین مبین اسلام و لزوم جامعیتی که احکام و آموزههای آن داراست، در این شریعت به اصل امارت، حکومت و سیاست توجهی کامل شده، لکن از طرفی نیز همواره بر فضائل اخلاقی و صداقت در استواری آن تاکید میشود، در این آئین، حکومت هر چه بیشتر سر بر شانة معنویت، صداقت و فضائل اخلاقی داشته باشد استوارتر و فراگیرتر خواهد بود و براساس روایات معصومین7، معنویت، با مهدویت سیمای غبار گرفته خود را آراستهتر خواهد ساخت. در انقلاب مصلح جهانی که به تمام معنی کانون معنویت است و بر خلاف نظام جهانی کنونی که هویت تابعی از میزان بینظمی یا نظامیافتگی این جهانی است، هویتها در مسیری صحیح هدایت میشود و مردم در حقیقت بدنبال هویتی ناب خواهند بود. در این حکومت استقرار خلافت بر طبق الگوی نبوت ظهور مییابد تا آنچه در کلام امیرالمومنین7[48] و آیات متعدد قرآن آمده[49] به وقوع بپیوندد.
در این سیاست و برنامة حاکمیت واحد که همگی بر مبنای تعالیم والای قرآن است، همة آرمانهای اصیل که آرزوی همه پیامبران و اولیاء و مصلحان واقعی بوده، تحقق مییابد و تمام تضادها، منفعتطلبیها و خودخواهیهایی که به سبب آنها قرنها آتش فتنه و ستیز در میان ملل بر افروخته و سبب استعمار و استثمار بسیاری از ملتها و نیز طغیانگری و ستم پیشگی عدهای دیگر شده است از جوامع رخت خواهد بست. با از میان رفتن سلطة سلطهطلبان، طبقهبندیهای کنونی نفی خواهد شد و همة برنامهریزیها و سرمایهها و مدیریتها حد الامکان بطور عادلانه و برابر در تمام نواحی و مناطق زمین تقسیم میگردد. عقب ماندگیهای فرهنگی و فقر معنوی تودههای انسانی ریشهکن میشود و با هدایت و تربیت منجی، روابط صمیمی و انسان دوستانه که حقوق بشر به معنای واقعی در آن لحاظ میشود در میان نوع بشر برقرار خواهد شد.
چون هدف از خلقت انسان رشد و تکامل معرفت و شناخت اوست لزوماً باید روزی این هدف تحقیق یابد و روزگار دانشهای راستین و پیروزی خرد بر مجهولات فرا رسد، از این رو در دوران ظهور که روزگار تحقق همه آرمانهای انسانی و الهی است، شناخت انسان به تکامل نهایی میرسد[50] و در ابعاد گوناگون دانایی از جهانشناسی، انسانشناسی و خداشناسی عروج لازم را مییابد و آموزگار بزرگ اسرار و رموز، درس آموزان مدرس بشریت را به سرچشمه جوشان علوم حقیقی خواهد رساند[51]. در رستاخیز ظهور آن امام رحمت و عشق و عبودیت، بندها و دامها از سر راه برداشته میشود و زر، زور و تزویر که عوامل سلطة بر فکر و فرهنگ و اقتصاد و سیاست جهان و کشورها است به وادی نابودی سپرده میشود و با هدایت آن امام، انسان، انسانیت کامل خویش را باز مییابد.
برعکس آن ذهنیت نادرستی که برخی برای عصرظهور ترسیم نمودهاند، در عصر ظهور ویژگیهایی را که یک دین جهانی باید دارا باشد ـ از قبیل آمیختگی آن با رحمت و عطوفت، سهلالوصول بودن، ثابت و استوار بودن، مقبولیت داشتن عمومی ـ همه در پرتو آن ظهور تجلی خواهد یافت. در آن حکومت که دولت عشق و فرزانگی به تمام معنا است، وصول به احکام اسلام واقعی و یافتن مبانی مستحکم آن در عین آسان بودن، از ارکانی ثابت برخوردار است که هرگز به سستی نمیگراید و تا آنجا پیش میرود که کسی بر آن چیرگی نیابد و امانی برای آویختگان به آن و آرامی برای وارد شدگان بر شریعة آن خواهد بود[52].
مقایسه مختصات جهانی سازی مهدوی با جهانی شدن
1. مهمترین وجوه ناسازگاری این است که تمدن غربی بر انسان محوری (اومانیسم) استوار است و اندیشه اسلامی و مهدویت بر خدا محوری؛[53]
2. تمدن غربی بر تفکیک حوزههای دین و سیاست (سکولاریسم) پا میفشرد ولی در اندیشه مهدوی دین و سیاست در هم تنیدهاند؛[54]
3. دغدغه تمدن امروزی غرب و با گمان ایدة آرمانی جهانی شدن، آزادی بیبند و بار انسان است ولی دغدغه اساسی دین و جهان اندیشی قرآن و مهدویت آزادی معقول و فضیلت و سعادت انسان است؛
4. جهانی شدن و جهانی سازی بر علوم و فنون افسار گسیخته استوار است و مهدویت و اندیشه اسلامی بر علم هدفمند، عقل غایت مدار و وحی.
5. سیطره، استثمار و استعمار در جهانی شدن و تمدن غرب نکته کانونی گفتمانها است ولی مهدویت اسلامی بر عدل و رهایی همه انسانها و نزدیک کردن مردم به فطرت اصلی استوار است.
6. جهانی شدن مصطلح بر مبنای تسامح اخلاقی بازسازی شده و چندان پروای عقاید مذهبی و دینی و عبادت ـ که فلسفه آفرینش است[55] ـ ندارد و در خدمت نظام ارزشی لذت پرستی و توأم با افول زدایی از فرهنگها، قداستزدایی، همانندسازی و استیلاء یک فرهنگ خاص بدون توجه به تمایزها و تفاوتهای فرهنگی تاریخی و اجتماعی است اما در جهانگرایی مهدوی حقوق همه ملل و مذاهب و گروهها به نحو عادلانه مورد مطالبه قرار میگیرد.
7. در فرهنگ و تمدن جهانی شدة غرب چون تیغ عدالت به خاطر حرفهای شدن آن کُند شده و میتوان با چند تکنیک قانونی و لابی و مسائل پشت پرده، حقی را باطل یا باطلی را حق جلوه داد، درزمان حضور و ظهور امام عصر(عج) به خاطر نوع نگاه داوری آن حضرت و تسلط و سیطرة او بر قضایا، عدالت به تمام معنای واقعی خود اجرا خواهد شد.
سخن پایانی
مسلماً زمینه مساعد برای حکومتی در گسترة گیتی، نه به توسط اعجاز صورت میپذیرد بلکه فراهمآوری بسترهای مناسب برای چنین حکومتی وابسته به کنش صحیح پیروان امام منجی است که به تعبیر شهید مطهری در «انتظاری بزرگ» خلاصه میشود[56]، انتظاری که سازنده، نگهدارنده و تحرکآفرین است.
انتظار، جوهر اصلی حرکت و عمل انسانها را محقق میسازد که در همة ادوار زندگی آنان جریان دارد. بهترین شیوههای پیوند، همسویی و همدلی با منتظر، در حالت انتظار نهفته است که امام در تمام مراحل زندگی منتظرین حضور یافته و آنان آرمانهای او را همواره در نظر خواهند داشت.
مهمترین عنصری که در انتظار نقش اساسی دارد عنصر صبر است که بدون آن انتظار بیمعنا است. در حقیقت جوهرة بنیادی و روح اصلی انتظار صبر است. صبر نه به معنای سکوت و انفعال و عدم تحرک بلکه بدان معنا که با تحمل ناملایمتها و تلاش در جهت مساعد ساختن هرگونه زمینة لازم برای به سر رسیدن انتظار و تحقق دولت جهانی امام منجی، فراهم شود.
منتظر راستین با پر توان سازی استعدادهای درونی ـ دینی خود، علاوه بر آن که خویش، قدم در جهت تدارک این زمینهها بر میدارد، از نفوذ کژ اندیشههایی که ممکن است افرادی را دچار یأس ساخته و شکیبايي را از ایشان بستاند جلوگیری کند و ایمان به حتمیت وعدههای الهی و پیروزی دین خدا و عزت مومنان و هزیمت دشمنان و تحقق جامعة عدالت بنیاد مهدوی(عج) را در دل آنان زنده نگهدارد[57].
اساساً انتظار دارای محتوایی تعهدآور، اصلاحگر و حرکت آفرین است که در تفکر شیعه ارجمندترین نوع عبادت و بندگی خداست[58] و ارزیابی شخصیت منتظر، نمایانگر جامعهای پر تحرک و تلاشگر است که برای تشکیل حکومت جهانی عدالت و ایمان همواره در تلاش و تکاپوست و ارزشها و آرمان ها را از حوزة ذهن به کرانة عمل کشانده و اصلاح خود، دیگران و جامعهاش را در تارک برنامههای اسامیاش آویخته است[59] و بدون اینگونه انتظار فعالانه و پویا، تفکر داشتن حکومتی جهانی که بر میزان عدل و قسط و معنویت و اخلاق در جراین باشد، سودایی است گران.
به امید طلعت مهر فروزان حقیقت و عدالت در سپهر وجود.
پینوشتها:
[1]. Modernity.
[2]. Post modernity.
[3]. برای مراجعه به تعاریف مختلف ر.ک: کومسا، همان، ص 183؛ پلسوئیزی و دیگران، جهانی شدن با کدام هدف ترجمه ناصر زرافشان، نشر آگاه، تهران، 1381، ص 84؛ رابرتسون، رونالد، جهانی شدن، تئوریهای اجتماعی و فرهنگی جهانی، ترجمه کمال پولادی، تهران، نشر ثالث، 1380، ص296؛ لکوم واترز، جهانی شدن، ترجمه اسماعیل مردانی گیوی، سیاوش مریدی، ناشر سازمان مدیریت، صنعتی، تهران، 1379، ص 60؛ محمد، حسین رفیعی، آن سوی جهانی سازی، نشر، صمدیه، 1381، ص 11.
[4]. ماسکوم واترز، همان، ص 49.
[5]. ر.ک: کیانی، داود، مقدمهای بر جهانی شدن، مجله اندیشه، صادق، شماره 5، ص 29.
[6]. لاریجانی، بازتاب اندیشه در مطبوعات روز ایران، مرکز پژوهشهای اسلامی، صدا و سیما، قم، 1381، ص 38.
[7]. همان.
[8]. آردی، مک کین، آر. لیتل، امنیت جهانی، رویکردها و نظریهها، ترجمه اصغر افتخاری، چاپ اول، تهران، 1380.
[9]. ر.ک: جان تامپسون، رسانهها و مدرنیته، ترجمه مسعود اوحدی، تهران، نشر سروش، 1380، ص 204؛ نیز ر.ک: داگلاس کلنر، نظریة انتقادی جهانی شدن، ترجمه، حسین شریفی رهنانی، مجله سیاسی اقتصادی اطلاعات، شماره 180، 179، ص 148.
[10]. Mc luhan.
[11]. کاظمی، علی اصغر، جهانی شدن فرهنگ و سیاست، نشر قومس، تهران 1380، چاپ اول.
[12]. ر.ک: شهید مطهری، جهانبینی اسلامی، نشر، صدرا، ص 52، 40؛ نیز، پارسانیا، حمید، دین و ایدئولوژی، کتاب نقد، 2 و 3، ص 90.
[13]. ر.ک: گاردی، رژه، آمریکا ستیزی چرا؟، ترجمه جعفر یاره، تهران، 1379، ص 16، 13.
[14]. نقل از:ِ رفیعی، محمد، حسین، پیشین، ص 95.
[15]. گلن تیندر، تفکر سیاسی، ترجمه محمود، صدری، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی تهران، 1374، ص 122.
[16]. سمیر امیني، جهانی شدن با کدام هدف؟، ترجمه ناصر زرافشان، تهران، انتشارات آگه، 1380، ص 38، 36.
[17]. هانی پیتر مارتین و هارالد شومن، دام جهانی شدن، ترجمه، حمیدرضا شهمیرزادی، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معا، صر، تهران، 1381، ص 16.
[18]. ر.ک: مجله سیاست خارجی، نقد روشنشناختی علم روابط بینالملل، حسین سلیمی، شماره 3، ص 690، 669.
[19]. پهلوان، چنگیز، جهانی شدن فرهنگ، مجله اندیشه جامعه، بهمن 1378، شماره 9، ص 10.
[20]. شجاعیزند، علیرضا، دین و جهانیت، مقالات چهارمین کنگره دینپژوهان کشور، قم، 1382.
[21]. بحارالانوار، ج 92، ص 15.
[22]. همان، ص 14.
[23]. آل عمران / 19، احقاف/ 12، یونس / 57، فصلت / 44 و...
[24]. روم / 30، بحارالانوار، ج 3، باب 11، ص 276.
[25].، حج / 78، نساء / 28، بقره / 185، نهج البلاغه، خطبه 106.
[26]. ر.ک: آل نجف عبدالکریم، دولت جهانی در پرتو اندیشه اسلامی، مجله، حکومت اسلامی، سال هشتم، شماره 4، زمستان 82، ص 80، 77.
[27]. ر.ک: افروغ، عماد، اسلام و جهانی شدن، نشر کانون اندیشه جوان، چاپ اول، تهران، 1384، ص 44، 43.
[28]. ر.ک: کیت نش، جامعهشناسی سیاسی معاصر، جهانی شدن، سیاست و قدرت، ترجمه محمد تقی دلفروز، تهران نشر کویر، 1380، ص 97.
[29]. نور / 55.
[30]. مائده / 51، آل عمران / 181.
[31]. نظیر: انبیاء / 107؛ آل عمران / 33 و...
[32]. بقره / 1، انعام / 70 و 87، طه / 122 و...
[33]. نحل / 88.
[34]. میزان الحکمه، ج 8، ص 65؛ نهج البلاغه، خ 198.
[35]. نظیر: بقره / 21، فرقان / 1، فاطر / 3، انشقاق / 6، انعام / 19، سبأ / 28 و...
[36].، حجرات / 12.
[37]. مطهری، مرتضی، فطرت، صدرا، چاپ ششم، تهران، 1373، ص 37.
[38]. روم / 30.
[39]. بقره / 213.
[40]. بقره / 255.
[41]. افروغ، عماد، پیشین، ص 12.
[42]. ر.ک: پارسانیا، حمید، علم و فلسفه، تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، 1379، ص 151، 149.
[43]. کمال الدین، ج 1، ص 260؛ بحارالانوار، ج 52، ص 224.
[44]. قصص/ 5؛ انبیاء/ 105.
[45]. نور / 55.
[46]. غیبت نعمانی/ 206 (الخیر کلّه فی ذالک الزمان یقوم قائمنا و یدفع ذالک کله)
[47]. بحارالانوار 53/4 (فوالله یا مفضل لیرفع علی الملل والادیان الاختلاف ویکون الدین کله واحد)
[48]. وتظهر الاصلاح فی بلادک. نهج البلاغه، خ 131.
[49]. لیظهره علی الدین کله، توبه / 33؛ فت، ح / 38؛، صف / 9.
[50]. بحار 52 / 336.
[51].، حکیمی، محمد، عصر زندگی، قم، بوستان کتاب چاپ پنجم، 1381، ص 188، 177.
[52]. نهج البلاغه، خ 106.
[53]. ر.ک: بهروزلک، غلامرضا، سیاست و مهدویت، انتشارات، حکمت رویش، قم، چاپ اول، 1384، ص 140، 139.
[54]. همان.
[55]. ذاریات / 56.
[56]. مطهری، مرتضی، قیام و انقلاب مهدی(عج)، نشر، صدرا، ص 7.
[57].، حکیمی، محمد، پیشین، ص 305.
[58]. افضل اعمال امتی انتظار الفرج منتخب الاثر، ص 496.
[59]. قالالسجاد7:... اولئک المخلصون حقاً وشیعتنا، صدقاً والدعاة الی الله سراً وصبراً، بحارالانوار، ج 52، ص 122.