پرسش:

علوم جديد (رياضي، فيزيك، شيمي و...) چند درصد الهي و چند درصد بشري است؟

˜پاسخ:
مقدمه

اين پرسش مي‌تواند به چند پرسش تحليل شود:

1. آيا علوم جديد، جزيي از علم خدا نيز هست يا نه؟ 2. علوم جديد (غير از علوم اسلامي) ‌آيا صرفاً بشري است يا بخشي از آن به وسيله الهامات الهي است؟ 3. آيا برخي از علوم بشري ريشه در وحي و اديان الهي دارد؟

پاسخ پرسش اول روشن است چرا كه علم الهي بي‌كران است و او به هر چيزي احاطه علمي دارد[1] و اوست كه قوانين و نظم هستي را به وجود آورده است پس علوم الهي و بشري همه در اصل نزد خداست و اصولاً علم او ذاتي و اصيل است.

اما پاسخ پرسش دوم آن است كه علوم بشري (مثل فيزيك و شيمي و...) علوم تجربي هستند و راه كسب آن‌ها نيز تحصيل و تجربه و آزمايش است اما همين علوم در مراتب عالي آن يعني در نظريه‌پردازي‌ها و حل معضلات علمي به كمك‌ و الهامات الهي نيازمندند. به عبارت ديگر تجربيات بشري، گزاره‌هاي جدا از هم است كه در مجموع گزاره‌هاي انباشته را به وجود مي‌آورد و از دل آن‌ها نظريه و حدس علمي بيرون نمي‌آيد، اين فكر و روح بشري است كه مي‌تواند نظريه‌پردازي كند و حدس علمي بزند و به دنبال كشف تازه برود. و اين مطلب نعمتي الهي است كه خدا فقط در اختيار بشر قرار داده است همانطور كه مخترعان و دانشمندان اين الهامات را به خوبي در مي‌يابند و بدان اعتراف دارند.

اما پاسخ پرسش سوم نياز به بررسي تاريخي دارد و آنچه كه از تاريخ پيامبران الهي بدست مي‌آيد اين است كه برخي صنايع مثل ذوب‌آهن و زره‌سازي و كشتي‌سازي با وحي الهي و به دست پيامبران الهي پايه‌گذاري شده و يا متحول گشته و وارد مرحله جديدي شده است. همانطور كه در مورد حضرت داود نقل شده كه آهن براي او نرم گشت و صنعت ذوب‌آهن شكل گرفت[2]. و زره‌سازي را به دستور الهي شروع كرد[3]و[4]. و نيز حضرت نوح7 ساختن كشتي را با وحي الهي آغاز كرد[5].

تذكر: تعيين درصد دقيق براي علوم جديد كه چند درصد الهي و چند درصد بشري است مشكل بلكه بعيد است.

حال پس از اين مقدمه به پاسخ پرسش مي‌پردازيم:
قرآن زمينه‌ساز پيدايش و رشد علوم[6]

توجه قرآن به دانش و تشويق دانش و دانشمندان[7]، در كنار آموزه‌هاي پيامبر9 و اهل‌بيت: كه مسلمانان را به دانش‌افزايي تشويق مي‌كردند[8] زمينه‌هاي رشد علوم را در بين مسلمانان فراهم ساخت، بطوري كه در مدت كوتاهي جهش علمي عظيمي در جامعه اسلامي پديد آمد و تمدن درخشان اسلامي شكل گرفت، كه آن را معجزه اسلامي در فرهنگ و تمدن خواندند. همانطور كه قبلاً از معجزه يوناني در فرهنگ و تمدن بشري ياد مي‌شد[9].

جامعه عرب جاهلي قبل از اسلام در جزيرة‌العرب، كمتر از بيست نفر باسواد وجود داشت[10]، ولي همين جامعه براساس تعاليم قرآن چنان متحول شد كه در قرن دوم هجري‌ هارون الرشيد، براي شارلماني پادشاه فرانسه ساعت زنگ‌داري هديه فرستاد كه در اروپا آن را در رديف عجايب هفتگانه جهان به شمار آوردند[11]. دكتر علي اكبر ولايتي در پژوهش خود به رشد علوم و تمدن اسلامي و نقش محوري قرآن در آن توجه كرده و مي‌نويسد:

«حركت تمدن‌سازي و شكل‌گيري معارف اسلامي با محوريت قرآن‌كريم و استفاده بهينه از علوم و معارف انتقالي از (يونان، ايران، هند و...) بود. اين موضوع از اواخر سده دوم و سوم هجري آغاز شد و اوج آن در سده پنجم و ششم بود. مثلاً رياضي، نجوم، فيزيك و پزشكي دوران اوج خود را در همين فاصله زماني طي كرده‌اند و بتدريج از درون همين تمدن، اجزاء و شاخه‌هاي ديگري مانند ادب، هنر، و عرفان روييد»[12]. سپس به كاركرد قرآن در وحدت بخشي به مسلمانان و تأثير آن در تمدن‌سازي اشاره مي‌كند و مي‌نويسد:

«يكي از ويژگي‌هايي كه مي‌تواند در مسير پيدايش تمدن‌ها موثر واقع شود، مساله وحدت است كه از همان آغاز مورد توجه اسلام بود و قرآن‌كريم ضمن توصيه به اين امر، محوريت وحدت بخش جامعه اسلامي را اعتقاد به «توحيد» دانسته[13] و ذات باري تعالي را مركز ثقل اين مجموعه بر مي‌شمارد»[14].

دكتر عبدالحسين زرين‌كوب نيز به نقش وحدت‌بخش قرآن در رشد علوم و تمدن اسلامي توجه كرده و با طرح مساله «جهان وطني» در اسلام مي‌نويسد:

«در چنين دنيايي (صدر اسلام) كه اسير تعصبات ديني و قومي بود، اسلام نفخه تازه‌اي دميد. چنانكه با ايجاد «دار الاسلام» كه مركز واقعي آن «قرآن» بود ـ نه شام و نه عراق ـ تعصبات قومي و نژادي را با يك نوع «جهان وطني» چاره كرد. و در مقابل تعصبات ديني نصارا و مجوس، تسامح و تعاصد با اهل كتاب را توصيه كرد و علاقه به علم و حيات را...[15].

جامعه اسلامي هم‌كه وارث اين تمدن عظيم (شرق و غرب) بود جامعه‌ايي بود متجانس كه مركز آن قرآن بود، نه شام و نه عراق، با وجود معارضاتي كه طي اعصار بين فرمانروايان مختلف آن روي مي‌داد در سراسر آن يك قانون اساسي وجود داشت: قرآن كه در قلمرو آن نه مرزي موجود بود نه نژادي، نه شرقي در كار بود نه غربي. در مصر يك خراساني حكومت مي‌كرد و در هند يك ترك[16] و نيز تاكيد مي‌كند كه: (اسلام و قرآن) با توصيه مسلمين به «راه وسط»[17] توسعه و تكامل صنعت و علم انساني را تسهيل كرد[18].

و نيز ايشان بين انگيزه‌هاي مسلمانان و ديگران در مورد علم‌آموزي تفاوت مي‌گذارد و به نقش قرآن در اين زمينه اشاره مي‌كند و مي‌نويسد:

«در مصر و بابل حساب و نجوم پيشرفتش به خاطر ارضاء حوايج زندگي از قبيل تجارت و فلاحت بود، در صورتي كه نظر يونانيان در علم و فلسفه غالباً بي‌شائبه بود و براي اقناع احتياج دروني به معرفت، ... در بين مسلمين سبب عمده‌ حصول آن‌چه معجزه اسلامي (جهش علمي مسلمانان) خوانده مي‌شود، بي‌هيچ شك ذوق معرفت‌جويي و حس كنجكاوي بود كه تشويق و توصيه‌ قرآن و پيغمبر آن را در مسلمين بر مي‌انگيخت[19].

برخي ديگر از پژوهشگران تاريخ علوم اسلامي نيز بر انگيزه‌سازي قرآن در جذب و رشد علوم در بين مسلمانان تأكيد مي‌كنند و مي‌نويسند:

«توجه جامعه مسلمانان كم‌كم به سوي علوم و صنايعي جلب شد كه عمدتاً در اختيار تمدن‌هاي غيرمسلمان قرار داشت و موجب توسعه و تسهيل زندگي مادي آن‌ها مي‌شد، آن‌ها كه به بركت فرهنگ اسلام و با استفاده از معارف الهي قرآن‌كريم از نظر فكري به حد بالايي از كمال رسيده بودند، تشنه‌ي كسب اطلاع از معارف و انديشه‌هاي متفاوت ساير ملل و تمدن‌هاي جهان بودند. منبع اصلي اين اشتياق، آيات قرآن احاديث بسياري بود كه مومنان را به كسب علم و فن ترغيب مي‌كرد»[20].

آري، قرآن‌كريم نه تنها در پيدايش و رشد برخي از علوم مسلمانان نقش محوري داشت بلكه در تسهيل و زمينه‌سازي ترجمه‌ آثار و انتقال علوم غيرمسلمانان نيز نقش سازنده‌اي داشت.

همان‌طور كه يكي از خدمات قرآن به دانش مسلمانان آن بود كه بسياري از علوم‌مقدمه فهم و تفسير قرآن بشمار مي‌آمد يا براي اجراي احكام قرآن لازم بود، از اين‌رو مسلمانان به طرف آن علوم سوق داده مي‌شدند و زمينه آشنايي مسلمانان با علوم بشري و ترجمه و جذب و رشد اين علوم در بين مسلمانان فراهم مي‌شد، دكتر زرين‌كوب در اين زمينه مي‌نويسند:

«درست است كه آن علم مورد توصيه در اوايل عبارت بود از معرفت قران و دين، اما بعدها تمام علوم ديگر به سبب ضرورتي كه گهگاه در فهم و تفسير قرآن و آداب و مناسك ديني داشت مورد توجه مسلمانان واقع شد مخصوصاً علم ابدان ـ طب و متفرعات و مقدمات آن ـ نيز محل توجه خاص مسلمين گرديد»[21].

ايشان با بيان اينكه «در قرآن كريم اشاره‌هايي هست به اينكه مسير خورشيد و ماه حساب دارد،» از اين‌رو محاسبات نجومي مذموم تلقي نمي‌شد بلكه احكام نجومي كه لغو بود و مايه اتلاف عمر مذموم شمرده مي‌شد[22] و نيز شعر و تاريخ و انساب تا جايي كه موجب لغو و فساد نمي‌شد نه فرض بود نه مذموم،... معهذا، بعدها به سبب فايده‌اي كه از اين مباحث در فهم و تفسير قرآن و حديث عايد مي‌شد ادب و تاريخ و انساب هم مطلوب شد[23].

دكتر محمدرضا شفيعي كدكني نيز به نقش قرآن در مورد دو دسته از علوم اشاره كرده است. دسته اول علومي كه مستقيماً از «قرآن» سرچشمه گرفته و مسلمين ابتكار نموده‌اند، همچون قرائت، فقه، اصول، تفسير، نحو، صرف، معاني، بيان، بديع و امثال آن‌ها كه از نتيجه كاوش در قرآن مجيد بوجود آمده و زبان و ادبيات عرب را تكامل بخشيده و نظم اجتماعي و سياسي آنان را استوار ساخته است. و دسته دوم علومي كه در گذشته وجود داشته و طبق فرمان قرآن، مسلمين متوجه لزوم آن گرديده و در راه تكامل و رشد آن‌ها كوشيده‌اند... مسلمانان حساب را براي تقسيم مواريث و هندسه را براي قبله‌شناسي و راه‌هاي حج، علوم فلك را براي كمك به اثبات رمضان و عيدها و ضبط دقيق وقت‌هاي نماز فرا گرفتند. بدون شك بايد گفت انگيزه مسلمين براي اخذ دانش‌هاي مختلف دين بوده است[24].

علامه محمدحسين طباطبايي نيز به رابطه قرآن با علوم توجه ويژه نموده و در كتاب «قرآن در اسلام» مباحث مبسوطي در اين زمينه آورده است ايشان پس از اشاره به تجليل قرآن از علم و تشويق به تحصيل آن[25]، نقش محوري قرآن را در جذب و رشد علوم يادآور مي‌شود و مي‌نويسد:

«به جرئت مي‌توان گفت كه عامل اصلي اشتغال مسلمانان به علوم عقلي از طبيعيات و رياضيات و غير آن‌ها بصورت نقل و ترجمه در آغاز كار و بنحو استقلال و ابتكار در سرانجام همان انگيزه فرهنگي بود كه قرآن مجيد در نفوس مسلمانان فراهم كرده بود»[26].

سپس ايشان علوم را به چند دسته تقسيم مي‌كند، اول علومي كه خاص قرآن مجيد است مثل تجويد و قرائت و... كه در بين مسلمانان و در اثر قرآن پديد آمد.

دوم علومي كه قرآن‌مجيد عامل در پيدايش آن‌ها بوده است، مثل حديث و رجال.

سوم علومي كه قرآن و مسلمانان موجب رشد آن‌ها شدند مثل فلسفه و منطق و رياضيات[27].

حال مي‌توانيم براساس اين شواهد و مطالبي كه از انديشه‌وران ياد كرديم، طرح كلي و سامان يافته‌اي از تأثير قرآن بر رشد علوم داشته باشيم، كه از سه بخش اساسي تشكيل مي‌شود[28]:

الف: علومى كه قرآن، مستقيم باعث پيدايش آن‌ها شده است:

در ميان مسلمانان برخى علوم وجود دارد كه موضوع آن‌ها خود قرآن كريم است. يعنى بعد از نزول قرآن و در رابطه‌ مستقيم با آن بوجود آمده است و كم‏كم رشد يافته و به صورت دانش مستقل درآمده است كه اين علوم گاهى به الفاظ قرآن و گاهى به معانى و معارف قرآن مى‏پردازد و در طول تاريخ در مورد هر كدام از آن‌ها كتاب‏هاى متعدد نوشته شده است،[29] از جمله:

1. علم تجويد قرآن: كه به كيفيت تلفظ حروف و حالات آن‌ها مى‏پردازد و مبانى و فنون اين امر را بررسى و بيان مى‏كند.

2. علم قرائات: كه به ضبط قرائت‏هاى هفت‌گانه (يا ده‌گانه يا چهارده‏گانه) قرآن مى‏پردازد و تاريخ و دلايل و قاريان آن‌ها را بيان مى‏كند.

3. دانش رسم الخط قرآن: كه به قواعد نگارش خط عربى به طور عام و خط قرآن به صورت خاص مى‏پردازد و اقسام خط (نسخ، كوفى و...) و ويژگى‏هاى آن‌ها را بيان مى‏كند.

4. علوم قرآن: كه در مورد اطلاعات مربوط به قرآن در حوزه محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، تاويل، باطن و... مى‏پردازد.

5. فقه القرآن: دانشى كه به مباحث آيات الاحكام و ديدگاه‏ها و دلايل آن‌ها مى‏پردازد.

6. علم تفسير: دانشى كه به بيان معانى و مقاصد آيات قرآن مى‏پردازد و به دو صورت تفسير ترتيبى و موضوعى انجام مى‏گيرد و در طول تاريخ اسلام هزاران كتاب در مورد آن نگارش شده است.

7. علم حديث: قرآن‌كريم، پيامبر اسلام9 را بيان‌كننده و مفسّر قرآن معرفى كرد[30]، از اين‌رو سنت ايشان نقش تفسيرى را براى قرآن به عهده گرفت و احاديث تفسيرى شكل گرفت و بعدها ده‏ها كتاب تفسير روايى در اين زمينه نگارش يافتند كه روايات پيامبر9 و اهل‌بيت‏: را جمع‏آورى كردند[31].

ب: علومى كه قرآن، غيرمستقيم باعث پيدايش آن‌ها شده است:

در ميان مسلمانان علومى وجود دارد كه در اثر تشويق قرآن به علم و يا براى خدمت‏رسانى به علوم دسته اول (مثل تفسير) بوجود آمد و كم كم رشد كرد و به صورت دانش‏هاى مستقل پديدار گشت، و در طول تاريخ اسلام كتاب‏هاى متعددى در مورد آن‌ها به نگارش درآمد از جمله:

1. علم درايه: كه براى بيان اصطلاحات مربوط به حديث و تحولات آن‌ها شكل گرفت.

2. علم رجال: كه براى بيان حالات راويان و سند روايات شكل گرفت[32].

3. علم كلام: دانشى كه مباحث اعتقادى را بيان و از آن‌ها دفاع مى‏كند، علم كلام اسلامى كه ريشه در آيات اعتقادى و احاديث اسلامى دارد، و كم‌كم به صورت يك علم منسجم درآمد.

4. علم فقه: كه به استنباط قوانين شرعى از آيات‌الاحكام و احاديث فقهى مى‏پردازد و كم‌كم بصورت علم مستقل و گسترده‏اى در جهان اسلام درآمد.

5. علم اصول الفقه: كه قوانين مربوط به استنباط از قرآن و حديث را بيان مى‏كند و در حقيقت منطق فهم آن‌هاست كه بصورت مقدمه علم فقه نمودار شد اما در حقيقت مقدمه علم تفسير و حديث و فقه و... است. اين دانش در طول اعصار به يكى از پيشرفته‏ترين علوم مسلمانان تبديل شد.

6. علوم ادبى عرب: كه شامل علم نحو، صرف، اشتقاق، معانى، لغت و وجوه و نظائر مى‏شود. اين علوم براى فهم بهتر و منضبط آيات قرآن و نيز براى تلفّظ صحيح آيات بنيان‏گذارى شد[33]، ولى از آن‌جا كه فوايد عام براى تمام علوم داشت و مقدمه‌ فهم و تلفّظ هر نوع متنى بود، كم‌كم به صورت علوم مستقل درآمد و ميراث گرانبهايى براى ملت عرب سامان يافت و دانشمندان و متخصصان كتاب‏هاى زيادى در اين زمينه نگاشتند و حتى بر ادبيات فارسى و تركى و... نيز تأثيرات مثبت گذاشت[34].

7. تاريخ: اين علم در اسلام از «قصص قرآن»، پيامبران و سيره پيامبر9 و احاديث شروع شد سپس به صورت تاريخ قبل و بعد از اسلام و تاريخ جهان پديدار شد و مورخان بزرگ و كتاب‏هاى تاريخ را شكل داد[35].

ج: علومى كه قرآن باعث رشد آن‌ها شده است. برخى علوم در فرهنگ و تمدن‏هاى ملت‏هاى مختلف به وجود مى‏آيد و گاهى از يك ملت به ملت ديگر منتقل مى‏شود و رشد مى‏يابد و گاهى اين جريان بر عكس مى‏شود.

مسلمانان نيز از اين قاعده مستثنى نبوده‏اند و برخى علوم را از يونان، ايران و هند ترجمه كردند و بر عمق و وسعت آن‌ها افزودند[36]، از جمله:

1. فلسفه: كه در آغاز از يونان وارد كشورهاى اسلامى شد و كم‌كم تحت تأثير تفكر اسلامى قرار گرفت و تغييراتى پيدا كرد، به طورى كه همه مسائل متن و براهين و ادلّه آن‌ها را مى‏توان در قرآن و حديث پيدا كرد[37].

2. منطق: هر چند كه اصل اين علم نيز از يونان به حوزه علوم مسلمانان راه يافت اما با توجه به اينكه قرآن به برهان و استدلال و جدال نيكو[38] و... توجه كرده بود، مسلمانان نيز به علم منطق توجه كردند و اين علم پيشرفت زيادى در مسلمانان پيدا كرد و كتاب‏هاى متعددى در اين زمينه نگارش يافت.

3. علوم پزشكي: در آيات قرآن كريم آموزه‌هاي متعددي وجود دارد كه به علوم پزشكي مربوط مي‌شود از اين‌رو مفسران و دانشمندان مسلمان براي فهم و تفسير آن‌ها ناچار بوده و هستند كه با علوم پزشكي آشنا شوند، و همين توجه قرآن به مسائل پزشكي حس كنجكاوي مسلمانان را بر مي‌انگيخت تا در اين زمينه‌ها كتاب‌هاي پزشكي يونان را ترجمه كنند سپس تحقيقات بيشتري بنمايند و بر آن‌ها بيفزايند.

برخي از آيات مربوط به علوم پزشكي عبارتند از:

اول: بهداشت غذايي: فراخوان به غذاهاي پاك و پاكيزه (بقره/ 172 و 75؛ مائده/4ـ5 و...) ممنوعيت غذاهاي غيربهداشتي (اعراف/175) ممنوعيت اسراف (اعراف/31) و ممنوعيت خوردن گوشت مردار و خوك و خون (انعام/145، نحل/115 و...) ممنوعيت شرابخواري (بقره/219، مائده/90 ـ 91)

دوم: بهداشت شخصي از طريق وضو و غسل (مائده/ 6 و بقره/ 222).

سوم: بهداشت مسايل جنسي مثل ممنوعيت آميزش با زنان در حالت عادت ماهيانه (بقره/ 222) ممنوعيت زنا (اسراء / 32، فرقان/ 68، نور/ 2 ـ 3) ممنوعيت هم جنس بازي (اعراف/ 80 ـ 81، عنكبوت/ 28 ـ 29)

چهارم: بهداشت رواني انسان، با ياد خدا (رعد/28) جلوگيري از نااميدي (يوسف/ 87) دعوت به صبر (بقره / 153 ـ 155 و آل‌عمران/200 و ...) دعوت به توكل بر خدا (احزاب / 3، آل عمران / 159 و...).

پنجم: شفابخشي قرآن (اسراء/ 82، يونس/57، فصلت/44) و تأثير آموزه‌هاي آن در درمان بيماري‌ها مثل شفابخشي عسل (نحل/68 ـ 69)، روزه (بقره/183ـ185)

ششم: بيان مراحل آفرينش انسان در رحم و اشاره به اسرار آن (مومنون / 12ـ14، حج / 5، غافر / 67 و...)

توجه قرآن به علوم پزشكي موجب شد تا اين علوم در بين مسلمانان رشد كند و كتاب‌هاي پزشكي يوناني و هندي با استقبال مسلمانان روبرو گشت و ترجمه شد. از جمله تأليف ديوسكوريدس درباره مفردات پزشكي (Materia medica) رساله‌هاي روفس افسيسي فصل مربوط به جراحي از دانشنامه يوناني، تاليف «بولس اجانيطي» نوشته‌ها و شرح حجم جالينوس درباره طب بقراطي[39].

به طوري كه اسحاق بن جنين از آثار جالينوس 34 اثر را به عربي برگرداند، و نوشته‌هاي بديعي نيز در علوم پزشكي تاليف كرد مثل «كتاب المسائل في الطب للمتعلمين و رساله چشم پزشكي»[40] و حتي در سده سوم هجري، نوع تازه‌اي از نوشته‌هاي پزشكي پديد آمد. كه «طب النبوي» ناميده شد و هدف از تدوين آن‌ها ارائه راه ديگري در برابر نظام‌هاي پزشكي موجود بود كه منحصراً بر پايه پزشكي يونان قرار داشت.

مؤلفان اين نوع نوشته‌ها بيشتر عالمان ديني بودند تا پزشك، و روش‌هاي پزشكي روزگار پيامبر9 و روش‌هاي مذكور، در قرآن و حديث را از نظريات درماني برگرفته از جامعه يوناني‌گرا برتر مي‌دانستند و گاهي دو رويكرد را درهم آميختند و يكي از قديمي‌ترين نمونه‌هاي اين مجموعه طب الائمه شيعيان است كه به سده‌ سوم باز مي‌گردد[41].

سپس در سده چهارم و پنجم هجري دانشنامه‌هاي جامع پزشكي به عربي تاليف شد مثل كتاب المنصوري في الطب، ابوبكر محمد بن زكرياي رازي و القانون في‌الطب، ابن‌سينا و كتاب‌هاي زياد ديگر نوشته شد و علوم پزشكي تا قرن‌ها در جهان اسلام راه رشد را طي كرد[42] و كم‌كم آثار جالينوس مورد نقد دانشمندان اسلامي قرار گرفت[43] و حتي آثار پزشكي شرق به غرب رسيد و ترجمه شد و مورد استقبال قرار گرفت[44].

4. كيهان‌شناسي: قرآن‌كريم در آيات زيادي از آسمان سخن گفته است[45] و توجه انسان را به ستارگان و سيارات جلب كرده است[46]، از حركت خورشيد و مكان استقرار آن سخن به ميان آورده[47] و به مراحل عبور ماه اشاره كرده است[48]، انسان را به تفكر در آفرينش آسمان‌ها و زمين فراخوانده[49] و گاهي سخن از هفت آسمان به ميان آورده است[50].

همين مطالب قرآن كافي بود كه حس كنجكاوي مسلمانان را براي كيهان‌شناسي تحريك كند اما زمينه‌هاي ديگري نيز در احكام قرآن مثل شناخت قبله براي نماز و شناخت اول ماه براي روزه بود كه موجب رشد كيهان‌شناسي شد. برخي صاحب‌نظران عواملي كه موجب احساس نياز و علاقه مسلمانان به ستاره‌شناسي شد را اينگونه بر مي‌شمارد:

اول: آيات قرآن كه مسلمانان را به مطالعه و تفكر در آسمان، زمين، خورشيد و ماه و ستارگان تشويق مي‌كنند.

دوم: اهميت برخي حوادث آسماني مانند: كسوف و خسوف در ايجاد تكاليف خاص مذهبي.

سوم: نقش مهم شناسایي موقعيت ماه، خورشيد و برخي ستارگان و كرات آسماني در بسياري از تكاليف ديني مانند: نماز، روزه، ‌حج، شناخت قبله و حرمت قتال در ماه‌هاي حرام[51].

از اين‌رو كم‌كم آثار كيهان‌شناسي هندي از سنسكريت به عربي ترجمه شد[52] و نيز زيج شهرياري كه يادگار زمان انوشيروان ايران بود، در زمان منصور به عربي ترجمه شد[53] و به دستور ‌هارون الرشيد (193ـ170 ق) كتاب «مجسطي» نوشته بطلميوس را از يوناني به عربي ترجمه كردند[54].

و اين حركت با نهضت ترجمه دوران مأمون عباسي (218 ـ 198ق) ادامه يافت و كم‌كم دانشمندان مسلمان همچون محمد بن موسي خوارزمي (م 234 ق) در ستاره‌شناسي و رياضيات پيدا شدند و موجب رشد كيهان‌شناسي در بين مسلمانان و در سطح جهان شدند و سه شاهكار نجومي را در زمينه «تريج» را در قرن چهارم بوجود آوردند و رصدخانه عظيم مراغه را ساختند و نيز تقويم جلالي كه از تقويم‌هاي مشابه در اروپا دقيق‌تر و عملي‌تر بود و حتي آرای بطلميوس و يونانيان را دانشمندان مسلمان از جمله خواجه نصيرالدين طوسي مورد انتقاد قرار دادند. و حركت زمين در بين مسلمانان مطرح شد و ابوسعيد سجزي (اواخر قرن چهارم) اسطرابي ساخت مبتني بر فرض حركت زمين كه بيروني از اسطراب سجزي سخن گفته است و همين مطلب زمينه طرح نظريه كپرنيك و كپلر و گاليله شد[55] و برخي بعيد نمي‌دانند كه آراي دانشمندان مسلمان از طريق بيزانس به كوپرنيك رسيده باشد[56].

اين نمونه‌هايي بود از تأثيرات قرآن در پيدايش و رشد علوم، و ده‌ها نمونه ديگر در اين رابطه وجود دارد كه در اين مختصر نمي‌گنجد و تاريخ علم پژوهان بدآن‌ها اشاره كرده‌اند از جمله:

تأثير قرآن در رشد علم جغرافيا و باستان‌شناسي و رشد علم اخلاق و سياست و تأثير قرآن در شكل‌گيري عرفان اسلامي و ادبيات عرب همچون صرف و نحو و خط و نگارش و حتي ضعف كاغذ و چاپ و نيز رشد ادبيات غيرعربي مثل فارسي[57].
آري، خدمتي كه قرآن‌كريم به فرهنگ و تمدن و علوم بشري نمود، در دنيا بي‌نظير بوده و هنوز همين شيوه ادامه دارد. هرچند كه مسلمانان در برخي دوره‌ها از آموزه‌هاي قرآني براي رشد علم و تمدن خود استفاده كرده‌اند و گاهي كم‌توجهي نموده و خسارت آن را ديده‌اند.

[1]. طلاق/ 12: (وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَي‏ءٍ عِلْمَاً)؛ «و اينكه به يقين، علم خدا به هر چيزى احاطه دارد».

[2]. سبأ/ 10.

[3]. سبأ/ 11.

[4]. ر. ك: برهان، ج 3، ص 343 و نمونه، ج 18، ص 30 ـ 29.

[5]. مؤمنون / 27.

[6]. هر چند كه موضوع نوشتار قرآن و علوم تجربي است، ولي براي روشن شدن تأثير قرآن در رشد علوم تجربي، لازم است نگاهي كلي به تأثير قرآن در پيدايش و رشد علوم داشته باشيم.

[7]. ر. ك: زمر / 9، مجادله / 11 و... .

[8]. ر. ك: اصول كافي، الكليني، محمد بن يعقوب، ج اول، باب فضل العلم و بحارالانوار، مجلسي، محمد باقر ، ج 1 و 2.

[9]. كارنامه اسلام، زرين كوب، عبدالحسين، ص 34.

[10]. 17 نفر مرد و تعداد كمي زن سواد خواندن و نوشتن داشتند. (فتوح البلدان، بلاذري، به كوشش صلاح الدين المنجد، ج 3، ص 580).

[11]. تاريخ علوم، پير روسو، ص 117، اميركبير.

[12]. پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، ولايتي، علي‌اكبر، ج 1، ص 25 (با تلخيص).

[13]. (َاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا)؛ آل عمران / 102.

[14]. پيشين، ولايتي، علي‌اكبر، ص 36.

[15]. كارنامه اسلام، ص 22.

[16]. همان، ص 30 ـ 29.

[17]. (وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ)؛ بقره/ 143.

[18]. همان.

[19]. كارنامه اسلام، ص 35.

[20]. پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، ولايتي، علي‌‌اكبر، ج 1، ص 93.

[21]. كارنامه اسلام، ص 26 ـ 27.

[22]. همان، ص 27.

[23]. همان، ص 28.

[24]. نهضت علمي اسلامي و بولتن انديشه، ويژه تمدن اسلامي پيشگام در علوم و فنون جديد، شفيعي، محمدرضا، قسمت اول، ص 51 ـ 53.

[25]. قرآن در اسلام، ص 92 ـ 93.

[26]. همان، ص 98.

[27]. همان، ص 94 ـ 97.

[28]. هر چند كه موضوع بحث اين نوشتار، علوم تجربي است اما اشاره‌اي به طرح كلي تأثير قرآن در علوم تجربي فضاي بحث را روشن‌تر مي‌سازد و زمينه ورود به حوزه خاص علوم تجربي مي‌شود.

[29]. ر. ك: قرآن در اسلام، علامه طباطبايي، ص 95 ـ 96.

[30]. (وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ)؛ نحل/ 44.

[31]. از جمله تفسير عياشى، تفسير نورالثقلين، تفسير البرهان، تفسير صافى در شيعه و تفسير الدرالمنثور در اهل سنّت.

[32]. ر. ك: قرآن در اسلام، ص 7 ـ 96.

[33]. ر. ك: شيعه پايه‏گذار علوم اسلامى، سيد حسن صدر، ترجمه سيد محمد مختارى.

[34]. پويايى فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، ص 321 به بعد.

[35]. ر. ك: قرآن در اسلام، ص 6 ـ 95.

[36]. ر. ك: علوم اسلامى و نقش آن در تحول علمى جهان، آلدوميه لى، پويايى فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، ولايتي، علي اكبر، كارنامه اسلام، زرين كوب، عبدالحسين.

[37]. ر. ك: قرآن در اسلام، ص 97.

[38]. ر. ك: نحل / 125.

[39]. تاريخ نگارش‌هاي عربي، پزشكي، داروسازي، جانورشناسي، دام پزشكي، ج 3، فواد سزگين، ص 82 ـ49 و 7ـ95 و 203ـ 108 و تفكر يوناني فرهنگ عربي، ديمتري گوتاس، ترجمه‌ي محمد سعيد حنايي كاشاني، ص 217 و پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، علي‌اكبر ولايتي، ج 1، ص 217.

[40]. همان، علي‌اكبر ولايتي، ص 217.

[41]. همان، علي‌اكبر ولايتي، ص 218 و نيز ر. ك: مختصر في الطب، چاپ آلوارث دمُرالس و خيرون ايروسته مادريد 1992 م، المنهج السوي و المنهل الروي في الطب النبوي، عبدالرحمان بن ابي‌بكر سيوطي، چاپ حسن مقبولي، بيروت 1918 م.

[42]. همان، ولايتي، علي اكبر، ص 219.

[43]. همان، ص 235 و كارنامه اسلام، ص 52 ـ 59.

[44]. ر. ك: كارنامه اسلام، زرين كوب، ص 53 و علوم اسلامي و نقش آن در تحول علمي جهان، آلدوميه‌لي، ص 475 به بعد.

[45]. در قرآن ده‌ها بار از آسمان‌ها ياد شده است. ر. ك: بقره/ 22 ـ 29 ـ 144 و... .

[46]. ر. ك: نحل / 16، نجم / 1، طارق / 3، انعام / 97 و...

[47]. يس / 38 و رعد / 2.

[48]. يس / 39.

[49]. آل عمران / 190.

[50]. بقره / 29، طلاق / 12 و... .

[51]. پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، ولايتي، علي‌اكبر، ج 1، ص 96 و ر. ك: كتب فقهي مثل جواهر الكلام، نجفي، مكاسب،شيخ انصاري و تحرير الوسيله، امام خميني و ... .

[52]. ولايتي، علي‌اكبر، همان، ص 95.

[53]. همان، ص 95 و دميتري گوتاس، همان، ص 40 ـ 39.

[54]. همان، ص 98 و انتقال علوم يوناني به عالم اسلامي، دليسي اونز اوليري، ترجمه احمد آرام،
ص 6 ـ 244.

[55]. كارنامه اسلام، زرين‌كوب، عبدالحسين، ص 68 ـ 69 و تاريخ علوم در اسلام، تقي‌زاده، ص 99.

[56]. همان، زرين كوب، ص 69.

[57]. پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، كارنامه اسلام، ر. ك: زرين‌كوب، عبدالحسين، ص: 79، 80، 130، 131، 155، 159، 160 و ولايتي، علي‌اكبر، ص 75، 77، 80، 81، 128، 281، 282، 297 و 321.