پرسش:

براي تحول دروس معارف دانشگاه‌ها چه بايد كرد؟

˜پاسخ:

دروس معارف اسلامي ‌به مجموعه‌ای از دروس عقاید، تفسیر، تاریخ اسلام و... اطلاق می‌شود که به عنوان دروس عمومي ‌دانشجویان توسط گروه‌های معارف تدریس ‌می‌شود، این دروس‌ بعد از انقلاب اسلامي‌ به صورت رسمي‌ دانشگاه‌ها شد و در طی 25 سال گذشته فراز و نشیب‌هایی داشته است و به ویژه در چند سال اخیر تحولات خوبی در آن‌ها صورت گرفته است. ولی به نظر می‌رسد که با توجه به شرایط جدید کشور نیاز به تحولی دیگر احساس می‌شود که اگر این دگرگونی به خوبی انجام شود زمینه‌ساز انقلاب فرهنگی دیگری در ایران بلکه در شرق اسلامي‌خواهد شد.

ممکن است برخی خوانندگان این مقاله، ایده ما را بلند پروازانه و یا پر هزینه تصوّر کنند ولی اصل این ایده نیاز واقعی علمي‌ و برای جوامع شرقی ضرورتی فوری و راهی است که دیر یا زود باید پیموده شود و با برنامه‌ریزی، تلاش و آموزش می‌توان بدان دست یافت و هر سال بلکه هر روز که دیرتر آغاز کنیم، زیان بیشتری متوجه جامعه ما می‌شود و با تولید علم فاصله می‌گیریم.

به عبارت دیگر لازم است در رسالت، اهداف، دروس، روش و متون گروه‌های معارف و دروس معارف بازنگری ژرفی صورت گیرد تا با شرایط نوین منطبق شود و بتواند رسالت تاریخی خود را به انجام رساند و انقلاب فرهنگی واقعی در دانشگاه اتفاق افتد و به تعبیر مقام معظم رهبری ـ دامت برکاته ـ دانشگاه اسلامي‌تحقق یابد.

نگاهی اجمالی به وضع گذشته و حال دروس معارف

وضعیت دروس معارف در دانشگاه‌ها چند مرحله داشته است و هر مرحله ویژگی‌های خاص خود را داشت:

مرحله نخست

دروس معارف در حالی وارد دانشگاه شد که تفکر ماتریالیستی در بین مسلمانان بلکه در سطح جهانی حضور فعال داشت از این رو برنامه‌ریزان در برابر اندیشه‌های ضد خدایی بر تقویت پایه‌های اعتقادی دانشجویان و دفع شبهات مربوط به آن‌ها تاکید می‌کردند.

ویژگی‌ها:

1. در این مرحله تأکید بر متن خاص درسی بود و همه دانشجویان ملزم بودند که یک متن را بخوانند و امتحان دهند.

2. در اين مرحله بسياري از اساتيد آموزش‌هاي تخصصي را نگذرانده بودند.

3. در اين مرحله بسياري از مطالب دروس معارف تكرار مطالب كتاب‌هاي ديني دبيرستان بود كه گاهي به زبان ديگر يا با قلمي مشكل‌تر بيان مي‌شد.

4. در اين مرحله غالب دانشجويان به دروس معارف به عنوان دروس جنبي نگاه مي‌كردند كه معدل آن‌ها را بالا مي‌آورد و با حالت اكراه و اجبار سر كلاس‌ها حاضر مي‌شدند.

5. در اين مرحله دانشجويان همه رشته‌ها و با همه علائق و سليقه‌ها ملزم بودند كه تابع يك سليقه و گرايش (عمدتاٌ گرايش كلامي در عقايد و...) باشند.

مرحله دوم

در چند سال اخير تحولي مثبت در وضيعت دروس معارف صورت گرفت و تلاش شد كه برخي از اشكالات مراحل قبلي برطرف شود.

اولاٌ به تنوع دروس توجه شد و چند برابر واحدهاي دروس معارف تصويب شد تا هر دانشجو بتواند دروس خود را انتخاب كند.

ثانياٌ به تنوع متون توجه شد كه در هر درس چند متن نگاشته شد تا استادان بتوانند يك متن را انتخاب كنند.

ثالثاٌ به تخصص و آموزش اساتيد توجه ويژه شد و مجلات و دوره‌ها و كارگاه‌هاي آموزشي و مركز آموزش عالي نهاد سامان‌دهي شد.

البته اين دگرگوني برخي مشكلات قبل را حل كرده است و براي حل بيشتر آن‌ها لازم است تنوع دروس و متون با توجه به علائق و رشته‌ها و گرايش‌هاي دانشجويان زيادتر شود. براي مثال براي درس تفسير حداقل ده متن تفسيري تهيه شود كه استاد و دانشجو بتواند يكي از آن‌ها را انتخاب كند. از جمله تفاسير موضوعي با گرايش‌هاي: تفسير عرفاني، تفسير علمي (تفسير آيات علمي قرآن براساس علوم تجربي)، تفسير اخلاقي، تفسير اجتماعي، تفسير ادبي (با گرايش لغت و ادبيات عرب) تفسير عقلي، فلسفي، تفسير كلامي (با بررسي مباني عقيدتي مذاهب اسلامي در قرآن)، تفسير فقهي، تفسير روایي و تفسير ترتيبي از سوره‌هاي مختلف.

آري، اين تحولات با همه اهميت آن‌ها، گامي كوچك در راهي طولاني است كه لازم است ادامه يابد و مراحل جديدي از تحول صورت گيرد تا به نقطه مطلوب و هدف نهايي دروس معارف برسيم.

مسائل اساسي

چند مسأله‌ زيرساختي وجود دارد كه لازم است در مراكز علمي مورد توجه قرار گيرد و مشكلات آن‌ها حل شود تا جهش علمي و انقلاب فرهنگي حقيقي صورت پذيرد.

اول: توليد علم.

دوم: جهت‌دهي مباني علوم انساني با استفاده از منابع اسلامي (قرآن
و سنت)

سوم: جهت دهي اخلاق علمي و حرفه‌اي با نگاه اسلامي.

چهارم: بروز شدن معارف اسلامي به ويژه در حوزه شبهات.

البته توضيح هر كدام از اين مقولات نيازمند مقاله‌اي مستقل است كه در حوصله اين نوشتار نمي‌گنجد و مخاطبان فرهيخته ما نيازمند توضيح نيستند. اين مسائل ريشه در مسائل فرهنگي دارد و حل آن‌ها در درجه اول مستلزم تحول فرهنگي جامعه علمي است.

البته در برخي موارد پيشرفت‌هايي حاصل شده است مثل توليد علم، ولي در همان موارد هم به صورت ناقص است يعني ما به توليد علم در حوزه علوم طبيعي توجه كافي داريم ولي در حوزه علوم‌انساني كه زير ساخت‌هاي فرهنگي آينده كشور را رقم مي‌زند توجه كافي نداريم. شايد اين عدم تعادل تحت تأثير نياز شديد كشور به تكنولوژي بوجود آمده است ولي بايد توجه كنيم كه رشد يك جانبه علوم عواقب خطرناكي را بدنبال دارد. اگر ما در جامعه‌شناسي و مديريت و... رشد لازم را نداشته باشيم رشد تكنولوژي ره به جايي نمي‌برد. چون اولاٌ نهادينه نمي‌شود و ادامه نمي‌يابد ثانياٌ ممكن است جهت‌گيري غلط پيدا كند و جامعه را به انحطاط فرهنگي سوق دهد.

رويكرد نوين (تحول سوم)

به نظر مي‌رسد كه مسأله‌ زير بنايي در بين مسائل فوق‌الذكر، مساله دوم است. يعني جهت‌دهي به علوم به ويژه علوم‌انساني با استفاده از منابع اسلامي، يعني مباحث بين رشته‌اي كه مي‌تواند علوم انساني را با فرهنگ ايراني و اسلامي ما سازگار كند و از حالت علوم سكولار خارج سازد. به عبارت ديگر مشكل اساسي در رويكرد و جهت‌گيري مباني علوم انساني اعم از جامعه‌شناسي، مديريت، هنر و... است كه لازم است تحولي عظيم و زير ساختي در آن‌ها پديد آيد. اين علوم با مباني ليبراليسم، سكولاريسم، پلوراليسم و گاهي مادي گرايي پنهان وارد كشورهاي شرقي شد، مباني فكري كه در فرهنگ غربي پذيرفته شده ولي در بسياري موارد با آموزه‌هاي قرآن و پيامبر9 و اهل‌بيت: سازش ندارد. و يا حداقل در بسياري از موارد بدون آموزه‌هاي ديني ناقص است.

براي مثال مي‌توان از مباحث سنت‌هاي قرآن در جامعه‌شناسي استفاده كرد و به عنوان نظريه‌پردازي‌هاي ديني قابل تجربه از آن‌ها در علوم اجتماعي بهره برد و يا از آيات مربوط به مديريت (كه حدود 100 آيه شمرده شده است) در مباني مديريت استفاده كرد و مدير اسلامي تربيت نمود كه ارزشهاي اسلامي همچون عدالت و اخلاق را در مديريت خود مد نظر قرار دهد.

اين تحول شگرف مي‌تواند توسط گروههاي معارف و دروس و متون آن به خوبي صورت گيرد چرا كه تنها گروهي كه همه دانشجويان كشور از آن درس مي‌گيرند، گروه معارف است. و گروه معارف به صورت رسمي متكفل امور ديني دانشجويان است يعني دروس معارف مي‌تواند پلي ميان علوم تجربي و منابع اسلامي باشد. پلي ميان حوزه و دانشگاه باشد. پلي ميان رشته‌اي باشد كه با انتقال معارف قرآن و حديث به تناسب رشته دانشجو او را با منابع اسلامي آشنا سازد تا دانشجو بتواند با توجه به آموزه‌هاي قرآني و حديثي مربوط به رشته خود و با تلفيق آن‌ها به جهت‌دهي علوم و نظريه‌پردازي‌هاي جديد در حوزه علوم و توليد علم بپردازد. اگر اين تحول عظيم با يك برنامه‌ريزي و تلاش و آموزش گروههاي معارف صورت گيرد، بعد از يك دهه چهره علوم انساني در ايران بلكه در شرق اسلامي تغيير مي‌كند.

راه‌كارها

براي دست‌يابي به تحول سوم و رويكرد نوين فوق‌الذكر مي‌توان از راهكارهاي زير استفاده كرد:

1. تكميل عناوين دروس معارف، يعني دروس جديد در كنار دروس قبلي تعريف شود تا بتواند مباحث بين رشته‌اي را پوشش دهد. تا بتواند همه رشته‌ها و علايق دانشجويان را سيراب سازد.

براي مثال در حوزه تفسير قرآن، دروس خاص مثل قرآن و مديريت، قرآن و جامعه‌شناسي، قرآن و روانشناسي، قرآن و اقتصاد، قرآن و سياست و... قابل تعريف و ارائه است.

2. تدوين متون جديد به تناسب رشته، علایق و گرايش‌هاي دانشجويان به طوري كه در هر درس متون مختلف باشد و اساتيد بتوانند درس خود را با متن خاصي ارائه كنند و دانشجو براساس همان متن درس را انتخاب كند. (مثال‌هاي آن در ذيل مرحله دوم در مورد تفسير گذشت و در مورد هر كدام از دروس جديد نيز مي‌توان اجرا كرد).

و نيز در دروس بين رشته‌اي فوق الذكر مي‌توان متون متعددي توسط گروه‌هاي تخصصي از اساتيد حوزه و دانشگاه تدوين شود. و هر سال با توجه به پيشرفت‌هاي جديد علوم و معارف، بازنگري و تكميل شود.

تذكر مهم: در زمان ما مراكز مختلفي با تربيت پژوهشگران بين رشته‌اي آمادگي دارند كه اين متون را تدوين و حتي اساتيد آن را آموزش دهند. مراكزي مثل پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، موسسه امام‌خميني;، دانشكده باقرالعلوم، موسسه قرآن و علم (وابسته به مركز تحقيقات قرآن‌كريم المهدي) و... .

3. باز آموزي اساتيد معارف براي ارائه دروس بين رشته‌اي، البته بسياري از اساتيد معارف توانايي تدريس دروس بين رشته‌اي را دارند ولي در مواردي كه مشكل وجود دارد مي‌توان با اجراي دوره‌هاي كوتاه مدت و كارگاههاي آموزشي مشكل را حل كرد.

4. ايجاد فضاهاي جديد آموزشي با تحول در نحوه ارائه دروس معارف.

دروس معارف در وضعيت كنوني با تعداد زيادي دانشجو تشكيل مي‌شود. كه با استانداردهاي آموزشي سازگاري ندارد ولي برخي دانشگاه‌ها براي صرفه‌جويي در هزينه‌ها اقدام به اين كار مي‌كنند. اما براي اجراي طرح نوين (تحول سوم) لازم است كه كلاس‌ها طبق استاندارد و با تعداد اندك دانشجويان هر رشته تشكيل شود. تا تنوع رشته‌ها و علائق و گرايش‌هاي دانشجويان در انتخاب دروس لحاظ گردد.

5. شناسايي شبهات نوآمد در حوزه‌هاي مختلف معارف اسلامي و اشراب آن‌ها در كتب درسي و يا ارائه جزوات به اساتيد (در هر ترم)

البته اجراي بند سوم و پنجم نيازمند فعال كردن بيش از پيش بخش تدوين متون نهاد و تجهيز و سرمايه‌گذاري مناسب است.

تذكر پاياني: رويكرد نوين دروس معارف (تحول سوم) طرحي پيشنهادي است كه سال‌هاست ذهن بسياري از اساتيد را مشغول كرده، و در اجراي كارگاه‌هاي آموزشي اساتيد معارف اسلامي سراسر كشور در مشهد بيشتر ملموس شد تا آن‌جا كه بنده را به نوشتن اين مقاله واداشت.
البته لازم است با تشكيل هم‌انديشي در حوزه و دانشگاه‌ها و بين انديشمندان رشته‌هاي مختلف اين طرح مورد بررسي قرار گيرد و طرحي جامع تهيه و از نقطه‌اي كوچك (مثلاً چند رشته خاص) اجرا گردد و كم كم گسترش يابد. مي‌توان پيش‌بيني كرد كه اگر اين طرح اجرا گردد آينده‌اي روشن در برابر انقلاب اسلامي و ايران بلكه شرق قرار خواهد داد و دروس معارف را به دروسي اصلي (نه جنبي) و شيرين (نه اجباري) و زمينه‌ساز توليد علم و نظريه‌پردازي (نه تكراري) تبديل خواهد كرد.